Dictiornary-Farsi | مطابق میل و اختیار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
discretionally	مطابق میل و اختیار


Other Matches

standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
in register	مطابق
correspondents	مطابق
correspondent	مطابق
corresponding	مطابق
after	مطابق
according to	مطابق
incompliance with	مطابق
agreeably to	مطابق
accordant	مطابق
consilient	مطابق
according	مطابق
confirming	مطابق
similar	مطابق
secundumn	مطابق
pursuant	مطابق
similiar	مطابق
matched	مطابق
within	مطابق
from	مطابق
respondent	مطابق
respondents	مطابق
in keeping	مطابق
complied	مطابق با
corresponding to	مطابق با
corresponding to	مطابق
frae	مطابق
correspoundent	مطابق
congurous	مطابق
even with	مطابق
complying	مطابق با
comply	مطابق با
complied with	مطابق با
correspounding	مطابق
complies	مطابق با
unconsciously	بی اختیار
mandates	اختیار
mandating	اختیار
credential	اختیار
unconscious	بی اختیار
mandated	اختیار
mandate	اختیار
controls	اختیار
controlling	اختیار
control	اختیار
involuntary	بی اختیار
warrant	اختیار
involuntarily	بی اختیار
free will	اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
options	اختیار
option	اختیار
freedom of the will	اختیار
liberties	اختیار
vetoing	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
vetoed	حق و اختیار
veto	حق و اختیار
liberty	اختیار
voluntariness	اختیار
warranted	اختیار
clearance	اختیار
test	اختیار
incoercible	بی اختیار
authority	اختیار
tested	اختیار
tests	اختیار
at the d. of	به اختیار
attribution	اختیار
spontaneous	بی اختیار
willed	اختیار
wills	اختیار
warrants	اختیار
authorisations	اختیار
authorization	اختیار
warranting	اختیار
will	اختیار
as usual	مطابق معمول
astronomically	مطابق هیئت
pedagogically	مطابق فن تعلیم
synchrinized	مطابق بودن
newfashioned	مطابق مد روز
testamentary	مطابق با وصیت
up-to-date	مطابق روز
up to date	مطابق روز
synchronising	مطابق بودن
corresponds	مطابق بودن
corresponded	مطابق بودن
synchronised	مطابق بودن
synchronises	مطابق بودن
homologize	مطابق شدن
geometrically	مطابق هندسه
physiologically	مطابق فیزیولوژی
corresponding	مطابق متشابه
conform to	مطابق بودن با
synchronizes	مطابق بودن
constitutionally	مطابق قانون
correspound	مطابق بودن
hygienically	مطابق بهداشت
after the manner of	بتقلید مطابق
pursuant to	مطابق برحسب
synchronize	مطابق بودن
by the square	مطابق نمونه
by my watch	مطابق ساعت من
orthodox	مطابق مرسوم
correspond	مطابق بودن
to	برحسب مطابق
in accordance with	مطابق موافق
relevant	وابسته مطابق
to correspond to	مطابق بودن
traditionally	مطابق احادیث
at my request	مطابق با تقاضای من
fashionably	مطابق معمول
posh	مطابق مد روز
posher	مطابق مد روز
poshest	مطابق مد روز
adjust	مطابق کردن
trendier	مطابق آخرین مد
trendiest	مطابق آخرین مد
trendy	مطابق آخرین مد
adopter	اختیار کننده
government	عقل اختیار
in the saddle	صاحب اختیار
governments	عقل اختیار
absolute authortity	اختیار مطلق
enabling	اختیار دادن
jurisdication	اختیار قانونی
Delegation of Authority	تفویض اختیار
adopted	اختیار شده
invested with power	دارای اختیار
authorizations	اختیار اجازه
jurisdiction	اختیار قانونی
carte blanche	اختیار نامحدود
powers	اقتدار و اختیار
enables	اختیار دادن
enabled	اختیار دادن
enable	اختیار دادن
letter of attorney	اختیار نامه
power of attorney	اختیار نامه
power of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
warrant of attorney	اختیار نامه
fire at will	اتش به اختیار
commander's call	در اختیار فرماندهی
cartle blanche	اختیار نامحدود
cart blanche	اختیار نامحدود
powering	اقتدار و اختیار
powered	اقتدار و اختیار
as you wish	به اختیار شماست
power	اقتدار و اختیار
at the mercy of	در اختیار دستخوش
authorise	اختیار دادن
body english	چرخش بی اختیار
certificate of authority	اختیار نامه
full power of attorney	اختیار نامه
fix on	اختیار کردن
options	اختیار معامله
to be a master of	در اختیار خودداشتن
empower	اختیار دادن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
carte blanche	اختیار تام
empowered	اختیار دادن
empowering	اختیار دادن
empowers	اختیار دادن
option	اختیار معامله
seller's option	اختیار فروشنده
adoption	اختیار اتخاذ
will adjust	اتش به اختیار
to follow a profession	پیشهای را اختیار
to make one's option	اختیار کردن
meet	مطابق شرایط بودن
currencies	مطابق روز بودن
ethnologically	مطابق علم نژادشناسی
classics	مطابق بهترین نمونه
true life	مطابق زندگی روزمره
classic	مطابق بهترین نمونه
anno hegirae	مطابق تقویم هجری
anatomically	مطابق علم تشریح
currency	مطابق روز بودن
true copy	رونوشت مطابق با اصل
modular	مطابق اندازه یامقیاس
meets	مطابق شرایط بودن
up-to-date	مطابق اخرین طرز
to keep step to a band	مطابق موزیک پازدن
up to date	مطابق اخرین طرز
dialectically	مطابق قواعد منطق
ethically	مطابق علم اخلاق
paralleling	نظیر مطابق بودن با
musically	مطابق اصول موسیقی
pedagogical teaching	اموزش مطابق فن تعلیم
technically	مطابق اصول فنی
ideals	مطابق نمونه واقعی
ideal	مطابق نمونه واقعی
parallels	نظیر مطابق بودن با
constitutional	مطابق قانون اساسی
metronomic	مطابق میزانه شمار
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
parallelling	نظیر مطابق بودن با