English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
English Persian
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
Other Matches
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts انتقال دادن رهبری کردن
assigned انتقال دادن وواگذار کردن
assign انتقال دادن وواگذار کردن
conducting انتقال دادن رهبری کردن
assigning انتقال دادن وواگذار کردن
conduct انتقال دادن رهبری کردن
conducted انتقال دادن رهبری کردن
remise انتقال دادن گذشت کردن
assigns انتقال دادن وواگذار کردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
publish طبع ونشر کردن منتشر کردن
publishes طبع ونشر کردن منتشر کردن
published طبع ونشر کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
circulate دایر کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
circulated دایر کردن منتشر کردن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
to put forth منتشر کردن چاپ کردن
circulates دایر کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
irradiates منتشر کردن
irradiating منتشر کردن
broadcasts منتشر کردن
give forth منتشر کردن
diffuse منتشر کردن
irradiated منتشر کردن
irradiate منتشر کردن
diffusing منتشر کردن
diffused منتشر کردن
put forth منتشر کردن
spreads منتشر کردن
diffuses منتشر کردن
broadcast منتشر کردن
spread منتشر کردن
spread منتشر کردن یا شدن
spreads منتشر کردن یا شدن
republish دوباره منتشر کردن
circumfuse باطراف منتشر کردن
diffuses نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
spread [منتشر کردن مایع روی سطح]
diffuse نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
issuant منتشر کننده منتشر شونده
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
shifts انتقال جابجا کردن
shifted انتقال جابجا کردن
shift انتقال جابجا کردن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
migrate سیر کردن انتقال یافتن
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
lithiation transmetalation انتقال فلز با لیتیم دار کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
detach انتقال دادن
shift انتقال دادن
alienate انتقال دادن
alienates انتقال دادن
carry انتقال دادن
alienating انتقال دادن
carrying انتقال دادن
gear انتقال دادن
geared انتقال دادن
gears انتقال دادن
deliveries انتقال دادن
carries انتقال دادن
shifts انتقال دادن
transporting انتقال دادن
carry over انتقال دادن
transported انتقال دادن
transports انتقال دادن
evocate انتقال دادن
transport انتقال دادن
detaching انتقال دادن
carried انتقال دادن
detaches انتقال دادن
transfer انتقال دادن
transferring انتقال دادن
shifted انتقال دادن
delivery انتقال دادن
demise انتقال دادن
transfers انتقال دادن
shifting انتقال دادن
to carry over انتقال دادن
shifts انتقال تیر دادن
table به جدولی انتقال دادن
shifted انتقال تیر دادن
shift fire انتقال دادن اتش
shift fire انتقال اتش دادن
tabling به جدولی انتقال دادن
tables به جدولی انتقال دادن
tabled به جدولی انتقال دادن
shuttle نقل و انتقال دادن
shuttled نقل و انتقال دادن
shuttles نقل و انتقال دادن
demise انتقال دادن مال
redeployed نقل و انتقال دادن
shift انتقال تیر دادن
moved تغییردادن انتقال دادن
moves تغییردادن انتقال دادن
redeploying نقل و انتقال دادن
redeploy نقل و انتقال دادن
redeploys نقل و انتقال دادن
switch fire انتقال تیر دادن
move تغییردادن انتقال دادن
conveys انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
assignment ماموریت دادن انتقال افهار
assignments ماموریت دادن انتقال افهار
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
demise انتقال دادن مال با وصیت
make over انتقال دادن دوباره ساختن
carry over انتقال به صفحه بعد دادن
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
negotiated وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate وارد معامله شدن انتقال دادن
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiates وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating وارد معامله شدن انتقال دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
deliveries نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
billeted قلمه
billet قلمه
billets قلمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com