English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rubber separator میان گیر لاستیکی
Other Matches
baton rounds گلولههای لاستیکی ضداغتشاش فشنگهای لاستیکی
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
gumboots پوتین لاستیکی
gumboot پوتین لاستیکی
grommet پولک لاستیکی
air bed بالشتک لاستیکی
rubber bands نوار لاستیکی
rubber-stamping مهر لاستیکی
bladder type fuel call باک لاستیکی
rubber stopper درپوش لاستیکی
rubber-stamps مهر لاستیکی
rubber tube لوله لاستیکی
rubber tile فرش لاستیکی
hoseline لوله لاستیکی
bramble leaf fender دفرای لاستیکی
rubber snaffle bit لجام لاستیکی
rubber کائوچو لاستیکی
rubbers کائوچو لاستیکی
rubber-stamp مهر لاستیکی
rubber stamps مهر لاستیکی
bladder type fuel cell باک لاستیکی
rubber stamp مهر لاستیکی
rubber band نوار لاستیکی
foam rubber اسفنج لاستیکی
rubber-stamped مهر لاستیکی
liferaft قایق نجات لاستیکی
radiator coil لوله لاستیکی رادیاتور
rubber covered wire سیم با روکش لاستیکی
jacket غلاف لاستیکی یاپلاستیکی
non metallic waterproof wiring کابل با پوشش لاستیکی
rubbery transition temperature دمای تبدیل لاستیکی
jackets غلاف لاستیکی یاپلاستیکی
hose clamp بست لوله لاستیکی
hoseline خطوط لوله لاستیکی
galosh روکفشی کفش لاستیکی
dogs مخروطهای لاستیکی کنار مسیر
dogging مخروطهای لاستیکی کنار مسیر
sheathed hose لوله لاستیکی روکش دار
armored hose لوله لاستیکی زره دار
pneumatic dunnage جعبه ها و محفظههای لاستیکی بار
dog مخروطهای لاستیکی کنار مسیر
surfmat تشک لاستیکی برای شناورشدن روی اب
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
braid الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
braided الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
braids الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
toe point پوشش لاستیکی سفت روی لبه جلویی اسکیت قرقره دار برای کمک به پرش
dumptor کامیونی با چرخهای لاستیکی که دارای سرعتی زیاد میباشد و بار خود را درجلو تخلیه میکند
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
hosed لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hosing لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hose لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
hoses لوله لاستیکی مخصوص اب پاشی وابیاری لوله اب اتش نشانی
bungee ریسمان الاستیکی متشکل ازرشتههای لاستیکی که توسط الیاف بافته شده نخی پوشانده شده
air bedding لایههای لاستیکی بادی بالشتکهای بادی
rubber stamps با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamping با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamps با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamped با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamp با مهر لاستیکی مهر کردن
thru از میان
center میان
staggers یک در میان
cross country میان بر
crosscut میان بر
staggering یک در میان
amid در میان
half back میان
waists میان
waist میان
in our midst در میان ما
in the midden of در میان
stagger یک در میان
shortcut میان بر
middling میان
diameter میان بر
mean water میان اب
overthwart از میان
per از میان
midrib رگ میان
waistline میان
mean line خط میان
amongst در میان
middle part میان
between میان
through از میان
mesocarp میان بر
diameters میان بر
omphalos میان
intershoot در میان
waistlines میان
into در میان
middle میان
among میان
centred میان
centre میان
middles میان
centered میان
centers میان
mongst میان
cross cultural میان فرهنگی
cross-cultural میان فرهنگی
cutoff راه میان بر
cut across میان بر کردن
insuperable از میان برنداشتنی
parenthetical میان دو کمانک
blow in حمله از میان خط
extra-mural میان دانشگاهی
triple space دو سطر در میان
an a days یک روز در میان
ambivert میان گرا
mesosphere میان کره
centration میان گرایی
ambiversion میان گرایی
high-pitched میان فراز
ambiequal میان حال
short cut راه میان بر
cut of a corner میان بر کردن
osculant در میان چندچیز
mesencephalon میان مغز
merlon میان دو تیرکش
medius انگشت میان
mediastinum میان پرده
interlay در میان گذاردن
intervascular واقع در میان رگ ها
intertrial میان کوششی
intersegmental میان قطعهای
interposition پا میان گذاری
internode میان گره
intermural میان دیواری
intermontane میان کوه
interlucent میان تاب
mesoderm میان پوست
mesosphere میان- سپهر
mesothorax میان سیه
midsection میان بخش
midrib رگ میان برگ
midrange میان دامنه
middleweight میان وزن
middleware میان افزار
midmost میان ترین
middlemost میان ترین
middle weight میان وزن
middle sized میان اندازه
middle finger انگشت میان
midcourse میان راه
midbrain میان مغز
midships در میان کشتی
interlocate در میان گذاردن
interjectory در میان انداخته
interjectory در میان اورده
heart wood میان چوب
halt back میان بازی کن
halfback میان بازیکن
half back میان بازی کن
the means and the extremes دو میان و دو کرانه
floret of the disk گلچه میان
to cut off a corner میان برکردن
entracte میان پرده
to gird up one's loins میان بستن
duramen میان درخت
double space یک سطر در میان
diaphrgam میان پرده
decussate یکی در میان
heartwood میان چوب
interfluves میان دو رود
staggered riveting پرچکاری یک در میان
interjacency وقوع در میان
interjacency میان بودن
intergroup میان گروهی
intercurrent در میان اینده
intercurreace در میان امدن
intercellular میان یاختهای
short circuiting میان بر زدن
inter vivos در میان زنده ها
inter se میان خودشان
inter nos در میان خودمان
shortcut راه میان بر
shortcut میان برکردن
slim jim لاغر میان
to make mincemeat of از میان بردن
intervened در میان امدن
spotty چنددر میان
via میان راه
meddle میان وسط
bummer چرخ میان
meddled میان وسط
meddles میان وسط
interpose پا به میان گذاردن
waists میان تنه
waist میان تنه
interposed پا به میان گذاردن
mezzo-sopranos میان صدا
mezzo-soprano میان صدا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com