Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
in irons
نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
Other Matches
sternway
حرکت بعقب
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
observation pipe
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
postal match
مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
back
بعقب رفتن بعقب بردن
backs
بعقب رفتن بعقب بردن
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
barging
خطا در تعیین مسیر قایق
inseparable cost
حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
backwash
حرکت اب در نتیجه گردش پروانه
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
yawed
حرکت جنبی قایق
yaw
حرکت جنبی قایق
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
beat
حرکت قایق بسمت باد
underway
شروع حرکت قایق در اب باکنترل
trolling
ماهیگیری با حرکت قایق و ازعقب ان
free
حرکت قایق در جلو باد
frees
حرکت قایق در جلو باد
freed
حرکت قایق در جلو باد
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
freeing
حرکت قایق در جلو باد
beats
حرکت قایق بسمت باد
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
ooch
حرکت غیرمجاز قایق بدون باد
sculls
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
sculled
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
scull
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
frostbiter
قایق مخصوص حرکت درهوای سرد
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
jibes
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
gibes
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibe
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
starboard tack
حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست
jibed
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibing
تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
tacks
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tack
تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
hydroplane
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
pilot tunnel
تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
check point
نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
movement credit
وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
sculls
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculled
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
rearwards
بعقب
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
retroverted
بعقب برگشته
resupine
بعقب برگشته
to be a foregone conclusion
<idiom>
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
untread
بعقب گام برداشتن
reversion
برگشتگی بعقب عود
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
undercut
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
receded
دور شدن بعقب سرازیرشدن
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
recede
دور شدن بعقب سرازیرشدن
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
undercuts
ضربه قوسدار با چرخش بعقب
receding
دور شدن بعقب سرازیرشدن
backspin
چرخش و غلطیدن گوی بعقب
recedes
دور شدن بعقب سرازیرشدن
wavy
جنبش بعقب و جلو متموج
retroflex
خمیده بعقب قفا رفتن زبان
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
foregone conclusion
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
kick out
وزن خود را بعقب تخته موج بردن
pickup
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
countered
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
countering
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
three turn
چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
counter
چرخش از جلو بعقب وبعکس یا ساختن سه دایره مماس
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
drop mohawk
چرخش از جلو بعقب و بعکس و برگشت روی پای اصلی
lay back spin
چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
climber
پوست یا چرم زیر اسکی تا درهنگام صعود بعقب لیز نخورد
sealsking
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
He is looking for trouble.
دنبال شر می گردد
unsettling
آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
mohawk
چرخش از جلو بعقب و بعکس از روی یک پا به روی پای دیگر
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
The earth moves round the sun .
زمین بدور خورشید می گردد
Spint not against heaven,it will fall back in thy .
<proverb>
بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
covenant
که بین طرفین مبادله می گردد
covenants
که بین طرفین مبادله می گردد
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
Everything goes back to its origin .
<proverb>
باز گردد به اصل خود هر چیز .
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
Unless otherwise stated .
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
delaying
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
save all
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
delays
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
proteranthous
دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffle
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffles
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
registering
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registers
ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forcing
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
When one door shuts another opens.
<proverb>
وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
polder
زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
circulating
ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
progressive rebate
تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
annulus
دایرهای که بوسیلهء گردش یک دایره وراء محیط خودتشکیل گردد
curved weft
[انتهای نخ پودی که به زیر تارهای انتهایی خم شده و محکم می گردد.]
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
hitching
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitches
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
document
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documenting
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
alumetize
الومینیوم روی فولاد باپیستوله تزریق شده و سپس گداخته می گردد
typematic
هر کاراکتر صفحه کلید که تاوقتی بر ان فشار وارد میشود تکرار می گردد
hitched
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
documented
فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com