English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
Other Matches
push up list لیستی از اقلام که در ان هرقلم در اخر لیست وارد میشود و سایر اقلام همان مکان مربوطه در لیست راحفظ می کنند
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
common items اقلام تدارکاتی عمومی اقلام مشترک
procedural زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
critical item اقلام حیاتی اقلام مهم
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
nuptias non concubitus , sedconsensus , قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
initiated وارد کردن
initiates وارد کردن
inducted وارد کردن
inducting وارد کردن
initiating وارد کردن
inducts وارد کردن
make an entry وارد کردن
induct وارد کردن
imported وارد کردن
import وارد کردن
importing وارد کردن
initiate وارد کردن
inputting وارد کردن
bring in وارد کردن
bindings لازم الاجرا لازم
binding لازم الاجرا لازم
purges پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purge پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purged پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
initiates تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
blemish خسارت وارد کردن
roster وارد صورت کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
enters وارد یا ثبت کردن
rosters وارد صورت کردن
reimport دوباره وارد کردن
entered وارد یا ثبت کردن
initiated تازه وارد کردن
imported عمل وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
import عمل وارد کردن
importing عمل وارد کردن
enter وارد یا ثبت کردن
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
involving گیر انداختن وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
credits درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
input عمل وارد کردن اطلاعات
credit درستون بستانکار وارد کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
log وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
item اقلام
categories اقلام
items اقلام
padding اقلام
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
sundry items اقلام متفرقه
itemising به اقلام نوشتن
itemises به اقلام نوشتن
end item اقلام عمده
itemised به اقلام نوشتن
budget item اقلام نقدی
itemizes به اقلام نوشتن
item manager مدیر اقلام
common user items اقلام عمومی
incidentals اقلام فرعی
itemizing به اقلام نوشتن
expendable items اقلام مصرفی
detail اقلام ریز
itemized به اقلام نوشتن
commercial items اقلام تجارتی
materiel management مدیریت اقلام
cyclic item اقلام زنجیری
category اقلام اماد
major end item اقلام عمده
items اقلام امادی
long life itemes اقلام بادوام
itemize به اقلام نوشتن
item اقلام امادی
dequeue برداشتن اقلام یک صف
cost category اقلام هزینهای
salvage material اقلام بازیافتی
salvage material اقلام حراجی
detailing اقلام ریز
spares اقلام مازاد
responses صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
voices وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
junk mail اقلام پستی ناخواسته
reportable items اقلام قابل گزارش
existence load بار اقلام زیستی
surpluses اقلام اضافی و مازاد
sundry اقلام متفرقه گوناگون
surplus اقلام اضافی و مازاد
major end item اقلام عمده امادی
basic end item اقلام اولیه اماد
expendable items اقلام مصرفی شدنی
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
pileferable اقلام قابل حراج
basic of issue مبنای واگذارکردن اقلام
invisible items of trade اقلام نامرئی تجارت
centralized items اقلام اماد تمرکزی
visibles اقلام مرئی تجارت
secondary item اقلام فرعی تدارکاتی
keyitem اقلام ضروری و حیاتی
serial number شماره سری اقلام
item number شماره اقلام جنس
excess listing لیست اقلام مازاد
item manager مدیریت اقلام تدارکاتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com