Total search result: 205 (37 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
roster |
وارد صورت کردن |
rosters |
وارد صورت کردن |
|
|
Search result with all words |
|
decimal |
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
decimals |
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند |
keypad |
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی |
Other Matches |
|
conceptual model |
شرح پایگاه داده ها یابرنامه به صورت دادهای وارد وموضوعات مربوط به آن |
cases |
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند |
case |
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند |
log |
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید |
logs |
مجموعهای از دستورات دستهای که به صورت خودکار اجرا می شوند وقتی که به شبکه وصل یا وارد می شوید |
sheets |
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود |
sheet |
وسیلهای که به چاپگر وصل میشود تا امکان وارد شدن ورقههای کاغذ به صورت خودکار برقرار شود |
logs |
کلمه رمز و شماره کاربر که در صورت نیاز سیستم راه دور برای وارد شدن خودکار ارسال می شوند |
log |
کلمه رمز و شماره کاربر که در صورت نیاز سیستم راه دور برای وارد شدن خودکار ارسال می شوند |
libraries |
تابع پیش نویس که میتواند وارد برنامه اصلی شود و در صورت نیاز فراخوانی شود |
library |
تابع پیش نویس که میتواند وارد برنامه اصلی شود و در صورت نیاز فراخوانی شود |
library |
زیر تابع آزمایش شده و ذخیره شده در کتابخانه که در صورت نیاز وارد برنامه کاربر میشود |
libraries |
زیر تابع آزمایش شده و ذخیره شده در کتابخانه که در صورت نیاز وارد برنامه کاربر میشود |
conservation [darn] |
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد |
inventory |
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی |
numeric |
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود |
optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
wake up |
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد |
commandeered |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeers |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeer |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeering |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
gather |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
gathered |
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده |
to tarnish something [image, status, reputation, ...] |
چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ] |
introduced |
وارد کردن نشان دادن داخل کردن |
introducing |
وارد کردن نشان دادن داخل کردن |
introduces |
وارد کردن نشان دادن داخل کردن |
introduce |
وارد کردن نشان دادن داخل کردن |
inputting |
وارد کردن |
initiates |
وارد کردن |
initiating |
وارد کردن |
initiate |
وارد کردن |
import |
وارد کردن |
bring in |
وارد کردن |
imported |
وارد کردن |
make an entry |
وارد کردن |
initiated |
وارد کردن |
induct |
وارد کردن |
inducting |
وارد کردن |
inducts |
وارد کردن |
inducted |
وارد کردن |
importing |
وارد کردن |
entered |
وارد یا ثبت کردن |
initiating |
تازه وارد کردن |
initiate |
تازه وارد کردن |
initiated |
تازه وارد کردن |
enters |
وارد یا ثبت کردن |
to exert force [on] |
نیرو وارد کردن [بر] |
initiates |
تازه وارد کردن |
enter |
وارد یا ثبت کردن |
blemish |
خسارت وارد کردن |
inflict casualty |
خسارت وارد کردن |
imported |
عمل وارد کردن |
import |
عمل وارد کردن |
reimport |
دوباره وارد کردن |
importing |
عمل وارد کردن |
i had scarely arrived |
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ... |
credit |
درستون بستانکار وارد کردن |
input |
عمل وارد کردن اطلاعات |
commissioning the ship |
وارد خدمت کردن کشتی |
take a strain |
وارد کردن فشار به طناب |
to give somebody a blow |
به کسی ضربه وارد کردن |
crediting |
درستون بستانکار وارد کردن |
swear in |
با مراسم تحلیف وارد کردن |
involving |
گیر انداختن وارد کردن |
credits |
درستون بستانکار وارد کردن |
involve |
گیر انداختن وارد کردن |
involves |
گیر انداختن وارد کردن |
credited |
درستون بستانکار وارد کردن |
inflict casualty |
تلفات وارد کردن بدشمن |
swear in |
باسوگند بشغلی وارد کردن |
inputted |
عمل وارد کردن اطلاعات |
hit the spot <idiom> |
نیروی تازه وارد کردن |
To import goods [from abroad] |
کالا از خارج وارد کردن |
scoff |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoffs |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoffing |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
scoffed |
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن |
backhand |
باپشت راکت ضربت وارد کردن |
backhands |
باپشت راکت ضربت وارد کردن |
initiation |
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات |
to sit for an examination |
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن |
ingrate |
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر |
to enrol somebody |
کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن] |
entered |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
keyboarding |
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید |
enters |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
keyboarding |
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید |
enter |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
feeds |
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر |
feeds |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
feed |
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر |
feed |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
to e. upon acovnt book |
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن |
to break into something |
از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن |
accession |
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن |
importation |
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج |
types |
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید |
typed |
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید |
type |
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید |
locals |
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه |
local |
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه |
supplements |
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن |
supplementing |
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن |
proselyte |
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن |
supplemented |
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن |
supplement |
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن |
key |
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید |
recriminate |
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن |
printers |
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند |
printer |
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند |
decimate |
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن |
posts |
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد |
posted |
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها |
commits |
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن |
hangs |
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی |
logs |
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز |
posts |
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها |
hang |
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی |
committed |
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن |
commit |
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن |
post |
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد |
post- |
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد |
post- |
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها |
to swear in |
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن |
decimates |
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن |
decimated |
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن |
decimating |
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن |
log |
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز |
posted |
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد |
committing |
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن |
post |
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها |
modes |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
mode |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
plastic bubble keyboard |
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند |
packet |
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت |
packets |
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت |
manual |
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید |
responses |
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد |
voices |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
voicing |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
voice |
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر |
atm |
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند |
response |
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد |
job |
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار |
jobs |
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار |
cracking |
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور |
list |
صورت کردن |
invoice |
صورت کردن |
invoiced |
صورت کردن |
invoicing |
صورت کردن |
invoices |
صورت کردن |
c clamp |
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر |
language |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
languages |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
to strike off the rolls |
از صورت حذف کردن |
journalize |
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن |
mine action |
عمل کردن به صورت مین |
schedule |
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن |
schedules |
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن |
scheduled |
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن |
strike off the rolls |
از صورت وکلا خارج کردن |
editors |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
editor |
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود |
barrage jamming |
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع |
To take an invevtory. |
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن ) |
to e. figures upon astone |
صورت هایی بر سنگ نقش کردن |
skew |
میزان کردن چیزی به صورت نادرست |
skews |
میزان کردن چیزی به صورت نادرست |
take something to heart <idiom> |
به صورت جدی تصمیم گیری کردن |
skewing |
میزان کردن چیزی به صورت نادرست |
watt |
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود |
watts |
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود |
discretionary |
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد |
administrative landing |
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری |
hasty sling |
حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی |
figure eight fake |
ارایش کردن طنابهای ناو به صورت چلیپایی |
to stare at person in the face |
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن |
escape character |
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر |
processor |
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود |
preparations |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
preparation |
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده |
mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
send in |
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان |
modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
denationalize |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalizes |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalises |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalising |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalised |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalizing |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalized |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
log |
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی . |
logs |
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی . |
graphics |
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
to marshal one's creditors |
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن |
mercury delay line |
روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه |
to save ones face |
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن |
check register |
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب |