Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
negotiate
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates
وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating
وارد معامله شدن انتقال دادن
Other Matches
bargaining
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained
معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
bootleg
معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
counter
جواب دادن معامله بمثل کردن با
to give somebody an ultimatum
به کسی آخرین پیشنهاد را دادن
[در معامله ای]
To buy a pig in a poke.
چشم بسته معامله ای را انجام دادن
countering
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
جواب دادن معامله بمثل کردن با
transfer
انتقال دادن
demise
انتقال دادن
transferring
انتقال دادن
delivery
انتقال دادن
deliveries
انتقال دادن
detach
انتقال دادن
detaches
انتقال دادن
detaching
انتقال دادن
transporting
انتقال دادن
transfers
انتقال دادن
gear
انتقال دادن
gears
انتقال دادن
evocate
انتقال دادن
to carry over
انتقال دادن
carry
انتقال دادن
carrying
انتقال دادن
shifting
انتقال دادن
shift
انتقال دادن
shifted
انتقال دادن
carry over
انتقال دادن
transport
انتقال دادن
shifts
انتقال دادن
alienates
انتقال دادن
carried
انتقال دادن
carries
انتقال دادن
alienating
انتقال دادن
geared
انتقال دادن
transported
انتقال دادن
alienate
انتقال دادن
transports
انتقال دادن
tabling
به جدولی انتقال دادن
shifts
انتقال تیر دادن
moves
تغییردادن انتقال دادن
redeploys
نقل و انتقال دادن
redeploying
نقل و انتقال دادن
redeployed
نقل و انتقال دادن
redeploy
نقل و انتقال دادن
shifted
انتقال تیر دادن
shift
انتقال تیر دادن
tables
به جدولی انتقال دادن
shift fire
انتقال اتش دادن
demise
انتقال دادن مال
shuttled
نقل و انتقال دادن
move
تغییردادن انتقال دادن
moved
تغییردادن انتقال دادن
shuttles
نقل و انتقال دادن
switch fire
انتقال تیر دادن
shift fire
انتقال دادن اتش
table
به جدولی انتقال دادن
tabled
به جدولی انتقال دادن
shuttle
نقل و انتقال دادن
remise
انتقال دادن گذشت کردن
demise
انتقال دادن مال با وصیت
assigns
انتقال دادن وواگذار کردن
carry over
انتقال به صفحه بعد دادن
assignment
ماموریت دادن انتقال افهار
assigned
انتقال دادن وواگذار کردن
assignments
ماموریت دادن انتقال افهار
rub off
<idiom>
به شخص دیگری انتقال دادن
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
assign
انتقال دادن وواگذار کردن
assigning
انتقال دادن وواگذار کردن
make over
انتقال دادن دوباره ساختن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
package deals
معامله کلی معامله چکی
package deal
معامله کلی معامله چکی
trasship
بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries
نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
futures goods
کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
fradulent conveyance
معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
returns
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
bargain
معامله
negotiations
معامله
bargaining
معامله
transaction
معامله
negotiation
معامله
transactions
معامله
penny worth
معامله
dealing
معامله
transactor
معامله گر
bargained
معامله
bargains
معامله
sells
معامله
trucks
معامله
treament
معامله
trucked
معامله
selling
معامله
truckman
معامله گر
trucking
معامله
truck
معامله
sell
معامله
trade in for
معامله کردن
strike a bargain
معامله کردن
hedgehoggy
سخت معامله
do business
معامله کردن
trucking
معامله کردن
reciprocity
معامله بمثل
barterer
معامله گر پایاپای
bargaining
معامله باصرفه
reciprocation
معامله متقابله
valid transaction
معامله صحیح
trucked
معامله کردن
terms of trade
شرایط معامله
venturing
معامله قماری
ventures
معامله قماری
dealing
خریدوفروش و معامله
ventured
معامله قماری
venture
معامله قماری
intercourse
مراوده معامله
reciprocal treatment
معامله متقابله
truck
معامله کردن
to take
معامله قماری
forward dealing
معامله به وعده
forward purchase
معامله سلف
private treaty
معامله خصوصی
negotiable
قابل معامله
reciprocity
معامله به مثل
arbitrage
معامله با منفعت
dealing in futures
معامله سلف
credit sale
اعتبار در معامله
package deals
معامله یکجا
bargains
معامله باصرفه
transacts
معامله کردن
transacting
معامله کردن
transacted
معامله کردن
transact
معامله کردن
sell-outs
معامله کردن
sell-out
معامله کردن
short sale
معامله سلف
option
اختیار معامله
options
اختیار معامله
bargain
معامله باصرفه
trucks
معامله کردن
arbitrage
معامله به سود
bargained
معامله باصرفه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com