Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
Other Matches
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
modes
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
jobs
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
aromatic hydrocarbons
هیدروکربنهای اروماتیک
coram
درحضور
before
درحضور
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
thermostats
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostat
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
octane
هیدروکربنهای مایع و پارافینی ایزومریک بفرومول 81H8C
logs
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
forcing
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
complexes
کمپلکس
complex
کمپلکس
debutant
دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
planar complex
کمپلکس مسطح
intermediate complex
کمپلکس واسطه
labile complex
کمپلکس تغییرپذیر
coordinated complex
کمپلکس کوئوردینانسی
inert complex
کمپلکس بی اثر
sigma complex
کمپلکس سیگما
parol arrest
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
marker
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
markers
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
activated complex
کمپلکس فعال شده
complexing agent
عامل کمپلکس دهنده
complexing agent
عامل کمپلکس کننده
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
trapdoors
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
trapdoor
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
spin paired complex
کمپلکس اسپین زوج شده
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
landing wires
سیمهایی برای متحمل شدن نیروهای وارد بر سازه هواپیما در حال فرود
catalyst
کاتالیزور
catalyzer
کاتالیزور
accelerating agent
کاتالیزور
accelerant
کاتالیزور
catalysts
کاتالیزور
breakaway
شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
smash
خرد کردن شکستن
smashes
خرد کردن شکستن
stave
شکستن ریزش کردن
violated
شکستن نقض کردن
shatters
داغان کردن شکستن
smiting
خرد کردن شکستن
violates
شکستن نقض کردن
shatter
داغان کردن شکستن
smites
خرد کردن شکستن
smite
خرد کردن شکستن
violate
شکستن نقض کردن
cocatalyst
کمک کاتالیزور
pseudocatalysis
شبه کاتالیزور
homogeneous catalyst
کاتالیزور همگن
heterogeneous catalyst
کاتالیزور ناهمگن
lindlar's catalyst
کاتالیزور لیندلار
zigler catalyst
کاتالیزور زیگلر
cat cracking
کراکینگ با کاتالیزور
acid catalyst
کاتالیزور اسیدی
catforming
تبدیل با کاتالیزور
pipping
شکستن شکستن وبازشدن
pipped
شکستن شکستن وبازشدن
pip
شکستن شکستن وبازشدن
pips
شکستن شکستن وبازشدن
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
oxidizer
ترکیب کننده کاتالیزور
biochemical catalyst
کاتالیزور زیست شیمیایی
accelerator catalyst
کاتالیزور شتاب دهنده
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
friedel crafts catalyst
کاتالیزور فریدل- کرافتس
To set the Thames on fire . to do a herculeam task .
کمر غول راخم کردن ( شکستن )
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
multilation
شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
returning
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
wobble pump
پمپ دستی در کابین خلبان برای وارد ساختن فشار اولیه به سوخت قبل از استارت موتور پیستونی
texts
وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
returned
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
in circuit emulator
ای که وسیله یا مدار مجتمع را تقلید میکند و وارد یک سیستم جدید یا خطادار میشود برای بررسی صحت کار ان
macro
استفاده از برچسب در زبان برنامه نویسی اسمبلی برای بیان به اسمبلر که تابع ماکرو در آن نقط ه وارد میشود
returns
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
text
وسیله الکترونیکی که از همان کننده صوت برای تولید صدایی معادل متن وارد شده استفاده میکند
acid catalyzed reaction
واکنش کاتالیزور شده با اسید
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snaps
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapped
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snapping
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
logs
کلمه رمز و شماره کاربر که در صورت نیاز سیستم راه دور برای وارد شدن خودکار ارسال می شوند
identities
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
identity
عدد یکتا که توسط کلمه رمز استفاده می شدو تا برای کاربر مشخص کند چه زمانی وارد سیستم شود
log
کلمه رمز و شماره کاربر که در صورت نیاز سیستم راه دور برای وارد شدن خودکار ارسال می شوند
raw
1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود
embedded code
بخش ها یا توابعی که به زبان ماشین نوشته شده اند و در برنامه سطح بالا وارد می شوند برای سرعت بخشیدن یا انجام تابع خاص
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
misdirection
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
inputting
وارد کردن
imported
وارد کردن
initiate
وارد کردن
initiates
وارد کردن
inducts
وارد کردن
bring in
وارد کردن
inducted
وارد کردن
importing
وارد کردن
initiating
وارد کردن
import
وارد کردن
induct
وارد کردن
make an entry
وارد کردن
initiated
وارد کردن
inducting
وارد کردن
importing
عمل وارد کردن
imported
عمل وارد کردن
initiated
تازه وارد کردن
initiate
تازه وارد کردن
import
عمل وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
enters
وارد یا ثبت کردن
roster
وارد صورت کردن
rosters
وارد صورت کردن
initiating
تازه وارد کردن
entered
وارد یا ثبت کردن
enter
وارد یا ثبت کردن
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
initiates
تازه وارد کردن
inflict casualty
خسارت وارد کردن
reimport
دوباره وارد کردن
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
take a strain
وارد کردن فشار به طناب
swear in
باسوگند بشغلی وارد کردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
swear in
با مراسم تحلیف وارد کردن
credits
درستون بستانکار وارد کردن
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
credited
درستون بستانکار وارد کردن
credit
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
درستون بستانکار وارد کردن
input
عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
involving
گیر انداختن وارد کردن
involves
گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
involve
گیر انداختن وارد کردن
inputted
عمل وارد کردن اطلاعات
to sit for an examination
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
ingrate
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffing
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhands
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffed
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to enrol somebody
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
warehousing system
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
types
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com