Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
Regular training strengthens the heart and lungs.
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
Other Matches
argument
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
arguments
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
eurythmy
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
mail server
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
dump
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
repeater
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
telephone repeater
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
presentable
<adj.>
منظم
straight
<adj.>
منظم
well-ordered
<adj.>
منظم
regulars
منظم
systematic
منظم
in good order
<adj.>
منظم
methodical
منظم
decent
<adj.>
منظم
fair
<adj.>
منظم
kelter
منظم
proper
<adj.>
منظم
steady
<adj.>
منظم
tidy
<adj.>
منظم
trim
<adj.>
منظم
uncluttered
<adj.>
منظم
businesslike
منظم
neat
<adj.>
منظم
first string
منظم
pitched
منظم
symmetric
منظم
ordered
منظم
in kelter
منظم
orderlies
منظم
regular
<adj.>
منظم
business like
منظم
orderly
منظم
regularising
منظم کردن
regularize
منظم کردن
regularized
منظم کردن
tidily
<adv.>
بطور منظم
neatly
<adv.>
بطور منظم
duly
<adv.>
بطور منظم
orderly
<adv.>
بطور منظم
regularises
منظم کردن
duly
<adv.>
بصورت منظم
to set to rights
منظم کردن
neatly
<adv.>
بصورت منظم
tidily
<adv.>
بصورت منظم
regularised
منظم کردن
orderly
<adv.>
بصورت منظم
regulater
منظم کردن
to set in order
منظم کردن
systematic irrigation
ابیاری منظم
systematic error
خطای منظم
regular army
ارتش منظم
regular polymer
بسپار منظم
regularizes
منظم کردن
regular set
مجموعه منظم
standing army
ارتش منظم
square
منظم حسابی
squared
منظم حسابی
order
منظم کردن
regularizing
منظم کردن
squares
منظم حسابی
squaring
منظم حسابی
regular expression
مبین منظم
array
منظم کردن
shipshape
منظم کردن
arrays
منظم کردن
well conditioned
مرتب و منظم
lattices
توری منظم
well ordered
مرتب و منظم
lattice
توری منظم
unconventional warfare
جنگ غیر منظم
systemmatize
منظم یامرتب کردن
systematic
منظم نظم پذیر
put on
<idiom>
منظم یا تولید یک بازی و...
lattice network
شبکه توری منظم
procession
بصورت صفوف منظم
processions
بصورت صفوف منظم
regulars
پرسنل کادر منظم
regular
پرسنل کادر منظم
systematic desensitization
حساسیت زدایی منظم
tidied
پاکیزه منظم کردن
regular grammar
دستور زبان منظم
irregular
نا منظم غیر رسمی
ranked
اراستن منظم کردن
tidy
پاکیزه منظم کردن
irregulars
عده غیر منظم
tidily
بطور اراسته و منظم
ranks
اراستن منظم کردن
tidiest
پاکیزه منظم کردن
tidies
پاکیزه منظم کردن
shipshape
مرتب کردن منظم
tidier
پاکیزه منظم کردن
tidying
پاکیزه منظم کردن
rank
اراستن منظم کردن
pick up
کندن منظم کردن
unconventional
جنگ غیر منظم
procession
درصفوف منظم پیشرفتن
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
processions
درصفوف منظم پیشرفتن
taut loom
چله سفت و منظم
systematic random sampling
نمونه گیری تصادفی منظم
blended fund
سرمایههای بهم منظم شده
pogroms
قتل عام منظم روسی
day in and day out
<idiom>
بطور منظم ،تمام مدت
clockwork
چرخهای ساعت منظم وخودکار
My heartbeat is even .
ضربان قلبم منظم است
regular solid
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
pogrom
قتل عام منظم روسی
stacked
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack
جمع اوری و منظم کردن وسایل
to knock about
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
isochronous
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
grades
شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
keep regular hours
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
grade
شیب منظم دادن تسطیح کردن
isochronal
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
spider wire entanglement
نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
make the grade
<idiom>
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
fcc
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
paged
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
critical error
خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
controller
را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
edit
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
scsi
بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
faults
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edited
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
controllers
را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
destructive cursor
نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
fault
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
slaving
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second
اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
Intel
بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
slaved
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel
بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
postbyte
بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
slaves
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
p.exercise
ورزش
physical exercise
ورزش
flannel
ورزش
exercize
ورزش
sports
ورزش
sported
ورزش
sport
ورزش
callisthenics
ورزش
gymnastics
ورزش
exercises
ورزش
goal
گل
[ورزش]
exercise
ورزش
flannels
ورزش
pastime
ورزش
exercised
ورزش
pastimes
ورزش
gymnastical
ورزش
hardest
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
harder
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
opens
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
hard
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
plotters
چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
plotter
چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
opened
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
uart
از ترمینال به حالت موازی استفاده میکند و سپس آنرا روی شبکه ارسال میکند
dat
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
terminate and stay resident program
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
logic
مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
optimize
کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
sampler
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
samplers
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
to marshal one's creditors
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
TCP
مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
broadband
روش ارسال که چندین کانال داده را به سیگنا تبدیل میکند و آن را در یک مسافت طولانی حمل میکند
EMM
امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
DIF file
استاندارد de fouto که روشی که صفحه گسترده فرمولها و داده هایش را در فایل ذخیره میکند بیان میکند
practise
ورزش تمرین
coached
مربی ورزش
athletics
علم ورزش
coaches
مربی ورزش
sweatshirt
پیراهن ورزش
practicing
ورزش تمرین
coach
مربی ورزش
ploy
امر ورزش
athleticism
ورزش گرایی
ringside
در کنارصحنه ورزش
sweat pants
شلوار ورزش
trains
ورزش کردن
skiing
ورزش اسکی
professionalism
ورزش حرفهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com