English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
to turn the tables on any one وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
Other Matches
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
to play با وسائل پست سو استفاده کردن
to play it با وسائل پست سو استفاده کردن از
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
to pander any one's lust وسائل شهوت رانی کسی رافراهم کردن
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
to bring a bout فراهم کردن
work up کم کم فراهم کردن
accrete فراهم کردن
to bring about فراهم کردن
effecturate فراهم کردن
to find in فراهم کردن
procure فراهم کردن
procured فراهم کردن
procures فراهم کردن
procuring فراهم کردن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
to bring something فراهم کردن چیزی
jockeys با حیله فراهم کردن
to get [hold of] something فراهم کردن چیزی
obtains فراهم کردن گرفتن
obtained فراهم کردن گرفتن
jockey با حیله فراهم کردن
provides وسیله فراهم کردن
raise money فراهم کردن پول
provide وسیله فراهم کردن
to obtain something فراهم کردن چیزی
obtain فراهم کردن گرفتن
To raise money. پول فراهم کردن
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
gagging مانع فراهم کردن برای
entails شامل بودن فراهم کردن
entailing شامل بودن فراهم کردن
entailed شامل بودن فراهم کردن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
occasioning موجب شدن فراهم کردن
occasions موجب شدن فراهم کردن
get بدست اوردن فراهم کردن
gags مانع فراهم کردن برای
to gather together جمع کردن فراهم اوردن
entail شامل بودن فراهم کردن
gag مانع فراهم کردن برای
getting بدست اوردن فراهم کردن
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
gets بدست اوردن فراهم کردن
gagged مانع فراهم کردن برای
occasion موجب شدن فراهم کردن
means وسائل
fitments وسائل
fitment وسائل
facilities وسائل
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
fraudulent means وسائل متقلبانه
design aids وسائل طراحی
auxiliary equipment وسائل کمکی
documentation aids وسائل سندسازی
by all means با تمام وسائل
by indirection با وسائل نادرست
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
remedying وسائل جبران خسارت
remedies وسائل جبران خسارت
remedy وسائل جبران خسارت
remedied وسائل جبران خسارت
debugging aids وسائل اشکال زدایی
instrumentation کاربرد وسائل سنجش
eudemonism اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to incubate bacteria با وسائل ویژه میکرب پروردن
instrument board تابلوی وسائل اندازه گیری
in the last resort پس ازنومیدی ازهمه وسائل دیگر
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
clinching بغل کردن حریف
clinches بغل کردن حریف
clinch بغل کردن حریف
marks نشانه کردن حریف
dribble رد کردن توپ از حریف
dribbling رد کردن توپ از حریف
dribbles رد کردن توپ از حریف
put the ball on the floor رد کردن توپ از حریف
dribbled رد کردن توپ از حریف
mark نشانه کردن حریف
clinched بغل کردن حریف
provision شرط کردن فراهم کردن
inducing فراهم کردن تحمیل کردن
induces فراهم کردن تحمیل کردن
induce فراهم کردن تحمیل کردن
induced فراهم کردن تحمیل کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
parry دفع کردن حمله حریف
parrying دفع کردن حمله حریف
parried دفع کردن حمله حریف
squeeze سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezes سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezing سد کردن مدافع حریف با دونفر
squeezed سد کردن مدافع حریف با دونفر
finger hold خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
parries دفع کردن حمله حریف
hooking سد کردن غیرمجاز حریف باچوب
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
simple leg ride شگک خراب کردن حریف
interference سد کردن غیرمجاز راه حریف
shoulder block سد کردن حریف با ضربه شانه
vendor کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendors کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
hook check سد کردن راه چوب حریف ازعقب
near all نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
hip check سد کردن راه حریف با کمر وباسن
overplay حریف را ناچار به تغییر محل کردن
overplayed حریف را ناچار به تغییر محل کردن
triple team سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
overplaying حریف را ناچار به تغییر محل کردن
wraparound check سد کردن چوب حریف گوی دارباچوب
overplays حریف را ناچار به تغییر محل کردن
change of engagement وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
kneeing خطای سد کردن راه حریف بازانو
sweat out بازحمت حریف را از میدان بدر کردن
it tends to ruin him وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
disengage رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengaging رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
jabbing بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbed بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jab بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
flea flicker پاس اشفته برای گیج کردن حریف
disengages رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
jabs بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
speared سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spearing سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spear سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
spears سد کردن راه حریف با کوفتن کلاه خود به سینه او
straight arm حریف را با مشت جلو امده ازخود دور کردن
angle block سد راه شدن از کنار برای منحرف کردن حریف
clippings سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clipped سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clip سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clips سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
ceding parry کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
dnc Control Numerial Direct روش کنترل کامپیوتری وسائل ماشینی خودکار
desk accessories وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
poke check فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
stunts حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunting حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
stunt حرکت و پرش مدافع برای گیج کردن حریف مهاجم
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
atari نام نوعی از کامپیوترهای شخصی و وسائل جانبی مشهور که توسط شرکت ATARI تولید میشود
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
clinches نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinch نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
flowcharting symbol علامتی برای نمایش عملیات داده ها روند کار یا وسائل روی یک نمودار گردش کاربکار برده میشود
tactics دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
doubled up مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
indian check سد کردن راه حریف با بالابردن چوب بالای سر او برای ضربه زدن به چوب او
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
to the fore فراهم
whorl فراهم
whorls فراهم
congestion فراهم امدگی
get-togethers فراهم اوردن
unaccommodated فراهم نشده
to come about فراهم شدن
to d. on فراهم اوردن
collector فراهم اورنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com