Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
limiter
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
Other Matches
fixed length
با درازای ثابت
fixed length record
مدرک با درازای ثابت
fixed length record
رکورد با درازای ثابت
truth table
روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
circuit
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits
مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
specificity
نرخ ورودیهای نامرتبط , که از کل اعداد ورودیهای نامرتبط فایل یا پایگاه داده یا کتابخانه بازیابی نشده باشد
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
fixed cost
هزینه ثابت و معین
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
hopple
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
cages
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
voltages
وسیلهای که ولتاژ خروجی درست میکند در صورتی مقدار ورودی ها تغییر کند
voltage
وسیلهای که ولتاژ خروجی درست میکند در صورتی مقدار ورودی ها تغییر کند
regulate
منبع ولتاژیا جریان ثابت که خروجی آن با تغییرمنبع ورودی تغییرنمی کند
regulating
منبع ولتاژیا جریان ثابت که خروجی آن با تغییرمنبع ورودی تغییرنمی کند
regulated
منبع ولتاژیا جریان ثابت که خروجی آن با تغییرمنبع ورودی تغییرنمی کند
regulates
منبع ولتاژیا جریان ثابت که خروجی آن با تغییرمنبع ورودی تغییرنمی کند
port
وسیلهای که بین پورت ورودی /خروجی و چندین وسیله جانبی قرار دارد. و به کامپیوتر امکان دستیابی به تمام آنها را میدهد
plotters
وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
plotter
وسیهل خروجی کامپیوتری شامل قلم متحرک و یک قطعه کاغذ اطراف وسیلهای که می چرخد و الگوها و متن هایی ایجاد میکند
ascertaining
ثابت کردن معین کردن
ascertains
ثابت کردن معین کردن
ascertain
ثابت کردن معین کردن
ascertained
ثابت کردن معین کردن
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
queued
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
false attack
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
in payment of
درازای
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
field length
درازای میدان
register length
درازای ثبات
it is of variable length
درازای ان متغیر
record length
درازای مدرک
block length
درازای کنده
pulse length
درازای تپش
length of buttress
درازای پشتبند
file length
درازای پرونده
word length
درازای کلمه
variable length
با درازای متغییر
it is roughly meters long
درازای ان تخمینا
inextenso
دارای درازای مناسب
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
adapter
دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
to bargain a way
درازای چیزی واگذار کردن
key
کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
totalled
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totals
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totalling
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
primary cluster
تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
totaling
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
total
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
hash
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaled
کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
sparse array
ساختار ماتریس داده که بیشتر و ورودیهای آن صفر و خالی است
hash
لیست همه ورودیهای یک فایل با آدرس کلید hash آنها
NEQ
تابع منط قی که خروجی آن درست است اگر ورودی ها مثل هم نباشند و گرنه خروجی نادرست است
equivalence
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
inequivalence
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است
non equivalence function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که ورودی ها مثل هم نباشند وگرنه خروجی غلط است
near letter quality
خروجی چاپ شده توسط چاپگرهای نقطه ماتریسی که به اندازه خروجی چاپگرهای با کیفیت حروف عالی خوانانمیباشد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
legion ofholour
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
pipelines
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
above
بالاتر
overshoot
بالاتر از حد
overshooting
بالاتر از حد
the above figures
بالاتر
further up
بالاتر
superior
بالاتر
superiors
بالاتر
upper
بالاتر
overshoots
بالاتر از حد
uppers
بالاتر
higher
بالاتر
about
بالاتر
overshoot
بالاتر زدن
the court above
محکمه بالاتر
overshooting
بالاتر زدن
superordinates
شخص بالاتر
overshoots
بالاتر زدن
superordinate
شخص بالاتر
above all
بالاتر از همه
parent directory
دایرکتوری بالاتر
royalmast
دکل بالاتر
hereinabove
بالاتر از این
transcend
بالاتر بودن
transcended
بالاتر بودن
transcending
بالاتر بودن
transcends
بالاتر بودن
over-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
above average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
senior
بالاتر بالارتبه
seniors
بالاتر بالارتبه
above-average
<adj.>
بالاتر از حد متوسط
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
hyperpyrexia
درجه حرارت بالاتر از صد
above par
بالاتر از بهای اسمی
There is no colour beyond black .
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
reserve buoyancy
حجم بالاتر از خط ابخور ناو
evocations
احاله بدادگاه بالاتر احضار
Black will take no other hue.
<proverb>
بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
evocation
احاله بدادگاه بالاتر احضار
critical altitude
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
channeling
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
to invoke a higher power
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
cabin supercharger
کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
flip-flopping
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flops
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
cabin blower
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
input output processor
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
gales
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gale
باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
passes
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
braze welding
جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
block length
درازای بلوک طول بلوک
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
services
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
input/output
فضای ذخیره سازی موقت برای داده دریافتی از حافظه اصلی پیش از ارسال به وسیله ورودی /خروجی یا دادهای که از وسیله ورودی /خروجی پردازش میشود یا در حافظه اصلی ذخیره میشود
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
flag rank
افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
instrumental
وسیلهای
implemental
وسیلهای
PID
وسیلهای
personal
وسیلهای
output
وسیلهای که
outputs
وسیلهای که
auxiliary
معین
subsidiaries
معین
indeterminate
نا معین
specific
معین
ally
معین
auxiliaries
معین
ancillary
معین
regulars
معین
specified
معین
determinate
معین
allying
معین
specifics
معین
regular
معین
subsidiary
معین
definite
معین
settled
معین
certain
معین
adjutor
معین
adjutants
معین
precise
معین
adjutant
معین
punctual
معین
accessory
معین
accessorial
معین
ledger
معین
rubicon
حد معین
given
معین
limiting
معین
fixed
معین
ledgers
معین
smokers
وسیلهای که تولیددودکند
smoker
وسیلهای که تولیددودکند
isolator
وسیلهای که قط ع میکند
general ledger
معین عام
allocate
معین کردن
define
معین کردن
auxiliary
امدادی معین
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com