Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (40 milliseconds)
English
Persian
crane
وسیله بلند کردن
craned
وسیله بلند کردن
cranes
وسیله بلند کردن
craning
وسیله بلند کردن
hoist
وسیله بلند کردن
hoisted
وسیله بلند کردن
hoists
وسیله بلند کردن
Other Matches
blast furnace gun
وسیله تزریق کوره بلند
buzzer
وسیله الکتریکی که صدای بلند ایجاد میکند
buzzers
وسیله الکتریکی که صدای بلند ایجاد میکند
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
sensor
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
clackvalve
دریچه لولاداروسفت که چون بلند کنندباصدای بلند بجای خودمیافتد
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
antiwithdrawal device
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
dirndl
نوعی دامن بلند با کمر بلند
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
to kick up
با پا بلند کردن
to throw up
بلند کردن
elevate
بلند کردن
heist
بلند کردن
lifts
بلند کردن
heists
بلند کردن
elevates
بلند کردن
heighten
بلند کردن
erecting
بلند کردن
hoist
بلند کردن
elevating
بلند کردن
exalts
بلند کردن
exalt
بلند کردن
heave
بلند کردن
heaved
بلند کردن
walk off with
بلند کردن
exalting
بلند کردن
throw up
بلند کردن
heightened
بلند کردن
lift
بلند کردن
lifting
بلند کردن
erect
بلند کردن
erects
بلند کردن
erected
بلند کردن
lifted
بلند کردن
heightening
بلند کردن
hoisted
بلند کردن
hoists
بلند کردن
upraise
بلند کردن
heightens
بلند کردن
chairlift
سردست بلند کردن
steal
بلند کردن چیزی
soars
بلند پروازی کردن
steals
بلند کردن چیزی
turn down
<idiom>
کم کردن صدای بلند
soared
بلند پروازی کردن
chairlifts
سردست بلند کردن
lift fire
بلند کردن اتش
soar
بلند پروازی کردن
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
charters
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
bank
کپه کردن بلند شدن
to make a dust
گردو خاک بلند کردن
harangued
باصدای بلند نطق کردن
pedestals
بلند کردن ترفیع دادن
pedestal
بلند کردن ترفیع دادن
harangues
باصدای بلند نطق کردن
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
banks
کپه کردن بلند شدن
to put forth
بلند کردن نمایش دادن
hoists
بلند کردن وسایل سنگین
hoisted
بلند کردن وسایل سنگین
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
vociferate
با صدای بلند ادا کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
hoist
بلند کردن وسایل سنگین
lifting
بلند کردن شریک رقص اززمین
cranes
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
crane
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
craning
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
bite off more than one can chew
<idiom>
با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
craned
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
lay hands one someone
دست روی کسی بلند کردن
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
lifts
بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted
بلند کردن شریک رقص اززمین
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
jabs
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jab
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
jabbed
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
jabbing
بلند کردن گوی با چوب از جلوچوب حریف
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
forklift
ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
to blast something
با صدای خیلی بلند بازی کردن
[آلت موسیقی]
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
collects
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collect
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
spike
میخ بلند کف کفش فوتبالیست هاوورزشکاران میخ دار کردن میخکوب کردن
asynchronous
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
crawler
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
looped
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
peripheral
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contentions
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contention
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
loop
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
bulls
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
tie down
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
daisy chain
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury
<idiom>
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
to call the roll
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
arm
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
trainer
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
immersion proof
وسیله ضد رطوبت یا نفوذ اب وسیله ضد فرو رفتن در اب
trainers
وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
daisy chain
باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
levers
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
lever
اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
plotters
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
plotter
وسیله ناوبری وسیله رسم کننده
outputs
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output
اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
devices
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
runs
کار کردن یک وسیله
powered
خاموش کردن یک وسیله
run
کار کردن یک وسیله
provide
وسیله فراهم کردن
power
خاموش کردن یک وسیله
provides
وسیله فراهم کردن
powers
خاموش کردن یک وسیله
powering
خاموش کردن یک وسیله
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
monofilament
الیاف تک رشته بلند
[این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
diddle
تحریف کردن به وسیله داده
squilgee
وسیله نظافت کردن کف ناو
diddled
تحریف کردن به وسیله داده
diddling
تحریف کردن به وسیله داده
automatize
خودکار کردن یک وسیله دستی
groups
جمع کردن چندین وسیله با هم
group
جمع کردن چندین وسیله با هم
disassembly order
روش پیاده کردن وسیله
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
synchronization
عمل سنکرون کردن دو وسیله
strickle
وسیله تیز کردن داس
belay
وسیله پیچیدن محاط کردن
diddles
تحریف کردن به وسیله داده
borer
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
brown finish
صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
to mediate a result
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
cutoff block
سد کردن راه مدافع به وسیله مهاجم
bores
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
enabling
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com