English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
English Persian
clear پیام کشف روشن کردن
clearer پیام کشف روشن کردن
clearest پیام کشف روشن کردن
clears پیام کشف روشن کردن
Other Matches
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
InBox خصوصیات سیستم پیام گذاری پنجره که میتواند پیام الکترونیکی کاربر را نگه دارد که شامل پیام ارسالی روی شبکه
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit روز روشن روشن کردن
daylight روز روشن روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
acknowledges 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
challenge and reply ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
piggybacking استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
InBox پیام فکس و پیام ارسالی روی انیترنت است
quoting خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد
prompted پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
radiogram پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
radiograms پیام رادیو تلگرافی پیام رادیویی
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
UA نرم افزاری که اطمینان حاصل میکند که پیام پستی اطلاعات ابتدایی صحیح دارد و سپس آنرا به عامل ارسال می فرستدتا پیام را به مقصد بفرستد
codress نوعی پیام که کلیه متن ان فقط به رمز ارسال میشود گیرندگان رمزی پیام باادرس رمزی
anagrams استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
anagram استفاده از ترکیب رمزها برای کشف پیام کشف پیام بااستفاده از رمزهای مرکب
bury کد کردن پیام
buries کد کردن پیام
encodes کد کردن پیام
encode کد کردن پیام
burying کد کردن پیام
polynomial code سیستم تشخیص خطا که از مجموعهای از قوانین ریاضی اعمال شده به پیام پیش از ارسال و سپس پس از دریافت یا تولید مجدد پیام اصلی تشکیل شده است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
decoded کشف کردن پیام
decode کشف کردن پیام
encodes رمز کردن پیام
decodes کشف کردن پیام
enciphere رمز کردن پیام
encode رمز کردن پیام
ended کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
end کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
illuminates روشن کردن
fire up روشن کردن
to fire up روشن کردن
clears : روشن کردن
elucidating روشن کردن
refresh روشن کردن
light روشن کردن
lighted روشن کردن
elucidates روشن کردن
refreshed روشن کردن
lightest روشن کردن
elucidated روشن کردن
to bring tl light روشن کردن
clearest : روشن کردن
clearer : روشن کردن
illuminating روشن کردن
turn on روشن کردن
to clear up روشن کردن
lumine روشن کردن
illume روشن کردن
refreshes روشن کردن
brightens روشن کردن
clear : روشن کردن
elucidate روشن کردن
illumine روشن کردن
to switch on روشن کردن
igniting روشن کردن
power up روشن کردن
ignites روشن کردن
power on روشن کردن
illumining روشن کردن
ignited روشن کردن
relume روشن کردن
clarify روشن کردن
illuminate روشن کردن
illumined روشن کردن
illumines روشن کردن
clarifying روشن کردن
brighten روشن کردن
ignite روشن کردن
brightened روشن کردن
clarifies روشن کردن
emblaze روشن کردن
brightening روشن کردن
to shed light on روشن کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
illuminating روشن کردن منطقه
clarifying روشن کردن یا شدن
illuminates روشن کردن منطقه
coldest روشن کردن یک کامپیوتر
owl light کمی روشن کردن
to light a cigarette سیگاری را روشن کردن
ignite روشن کردن گیراندن
to play with fire آتش روشن کردن
to make something clear چیزی را روشن کردن
to start a car [to crank a car] [American English] ماشینی را روشن کردن
explicates روشن کردن فاهرکردن
colds روشن کردن یک کامپیوتر
explicating روشن کردن فاهرکردن
restart روشن کردن دوباره
To light a fire . آتش روشن کردن
ignites روشن کردن گیراندن
igniting روشن کردن گیراندن
lightened درخشیدن روشن کردن
to kindle آتش روشن کردن
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
lighten درخشیدن روشن کردن
lightens درخشیدن روشن کردن
refurbish روشن و تازه کردن
To light ( kindle) a fire. آتش روشن کردن
clarifies روشن کردن یا شدن
explicated روشن کردن فاهرکردن
colder روشن کردن یک کامپیوتر
cold start دوباره روشن کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
ignited روشن کردن گیراندن
lightening درخشیدن روشن کردن
refurbished روشن و تازه کردن
explicate روشن کردن فاهرکردن
illuminate روشن کردن منطقه
clarify روشن کردن یا شدن
turn over <idiom> موتور را روشن کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on <idiom> روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
MTA نرم افزاری که پیام پستی جدید را متوقتا ذخیره میکند و پس به مقصد صحیح می فرستد. در بیشتر برنامههای کاربردی پست الکترونیکی عوامل ارسال پیام مقصدی وجود دارند. هر یک برای یک نوع روش ارسال .
wilco پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
service message پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
illuminations روشن کردن منطقه روشنایی
alight روشن کردن اتش زدن
enucleate روشن کردن توضیح دادن
search light illumination روشن کردن منطقه با نورافکن
shines براق کردن روشن شدن
shine براق کردن روشن شدن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
alights روشن کردن اتش زدن
upstarts یکه خوردن روشن کردن
alighting روشن کردن اتش زدن
alighted روشن کردن اتش زدن
illumination روشن کردن منطقه روشنایی
upstart یکه خوردن روشن کردن
to turn on روشن کردن [کلید الکتریکی]
enlighten روشن کردن تعلیم دادن
enlightening روشن کردن تعلیم دادن
enlightens روشن کردن تعلیم دادن
turn on بجریان انداختن روشن کردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to kick-start a motorcycle موتورسیکلتی را با پا هندل زدن [روشن کردن]
runs به کار انداختن روشن کردن موتور
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
run به کار انداختن روشن کردن موتور
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
to put one's affairs in order [to settle one's business] تکلیف کار خود را روشن کردن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
format تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
formats تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
colds خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
shadow RAM ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
coldest روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colder خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com