Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
Other Matches
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
right justify
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
dark bulb
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
dexiotropous
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
one two
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous
دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
off
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
columnleft
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
half face
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
straightening
راست کردن
deskew
راست کردن
erects
راست کردن
erect
راست کردن
erecting
راست کردن
prink
راست کردن
straightens
راست کردن
straightened
راست کردن
straighten
راست کردن
set right
راست کردن
unbent
راست کردن
unbends
راست کردن
erected
راست کردن
unbend
راست کردن
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
erecting
سیخ راست کردن
straighten
راست کردن یا شدن
straightens
راست کردن یا شدن
straightening
راست کردن یا شدن
right justify
هم تراز کردن از راست
image erection
راست کردن تصویر
erected
سیخ راست کردن
erect
سیخ راست کردن
erects
سیخ راست کردن
straightened
راست کردن یا شدن
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
erectable
قابل راست کردن یا بنا کردن
to tell a coke-and-bull story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
to play square
راست وحسینی بازی کردن
To cook up a story
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to spin a yarn
<idiom>
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
starboard
بطرف راست حرکت کردن
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
acey deucy
کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
kermit
پروتکل ارسال فایل هنگام بار کردن داده با مودم
parallel
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelled
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
to beat about the bush
سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
goose step
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-step
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
hard hyphen
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
rectification
تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
write
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
write black printer
چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
guide left
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
smoke test
بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
plucked
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucks
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking
عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
half left
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
bombing angle
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
jollify
کردن سرخوش بودن
to be on guard
بودن احتیاط کردن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
at the same moment
در آن هنگام
times
هنگام
at dark
هنگام شب
seasons
هنگام
nightfall
شب هنگام
season
هنگام
oestrum
هنگام
terming
هنگام
termed
هنگام
gamut
هنگام
term
هنگام
nighttide
شب هنگام
moment
هنگام
moments
هنگام
at nightfall
شب هنگام
at night
شب هنگام
time
هنگام
night season
شب هنگام
timed
هنگام
night tide
هنگام شب
night season
هنگام شب
seasoned
هنگام
during
هنگام
night-time
هنگام شب
night time
هنگام شب
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
govern
حاکم بودن فرمانداری کردن
trut
اعتماد کردن به امیدوار بودن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
to wear two faces
دورویی کردن دوروودورنگ بودن
have
مجبور بودن وادار کردن
governs
حاکم بودن فرمانداری کردن
agreeing
موافقت کردن موافق بودن
having
مجبور بودن وادار کردن
governed
حاکم بودن فرمانداری کردن
benefited
احسان کردن مفید بودن
benefiting
احسان کردن مفید بودن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
agree
موافقت کردن موافق بودن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
agrees
موافقت کردن موافق بودن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to take notice
ملتفت بودن توجه کردن
to take notice
اعتنا کردن بهوش بودن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
benefit
احسان کردن مفید بودن
comports
جور بودن تحمل کردن
adequateness
طرفدار بودن وفا کردن
allude
افهار کردن مربوط بودن به
alluded
افهار کردن مربوط بودن به
alludes
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
افهار کردن مربوط بودن به
vacillating
مردد بودن نوسان کردن
vacillates
مردد بودن نوسان کردن
vacillated
مردد بودن نوسان کردن
ambulate
حرکت کردن درحرکت بودن
vacillate
مردد بودن نوسان کردن
perpetrate
مرتکب کردن مقصر بودن
contain
شامل بودن خودداری کردن
contained
شامل بودن خودداری کردن
comported
جور بودن تحمل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com