English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
exponent کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
exponents کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
Other Matches
status کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
thesaurus فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
thesauruses فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
fuse وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fused وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
marks وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
clocks خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
clock خط علامت روی دیسک یا نوار که حاوی داده درباره محل نوک خواندن است
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
floating علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
macbinary مک باینری
bytes گروهی از بیتها یا ارقام باینری
byte گروهی از بیتها یا ارقام باینری
eight bit system کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
slabs گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD
slab گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD
redundant code یک مقدار دهدهی کدشده به باینری با یک بیت اضافی تست
ratings توان نامی توان قدرت
rating توان نامی توان قدرت
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
voters عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
lexical کلمهای
symbol اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
ebcdic کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
envelope نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
envelopes نام داده که حاوی پیام پستی است به همراه اطلاعات آدرس مقصد بسته کاغذ که حاوی نامهای است
etymologize وجه اشتقاق کلمهای راپیداکردن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
connexions پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
phoneme که ممکن است کلمهای را ایجاد کند
descriptions کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
jaw breaker سنگ شکن کلمهای که تلفظ ان دشواراست
description کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
identifier کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
barytone کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
symbol علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
buzzword کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
input/output کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
overflows بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
overflowed بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
overflow بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
operator حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operators حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
masters 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
mastered 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
acronym حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
acronyms حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
heteronym کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
homograph کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
routing identifier نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
id کلمه رمز یا کلمهای کاربری را مشخص میکند تا به سیستم دستیابی داشته باشد
bingo علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
circulars لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circular لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
dactyl کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
hot کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hottest کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
hotter کلمهای در متن نمایش داده شده که در صورتی که نمایشگر به آن اشاره کند یا آنرا انتخاب کند کاری انجام میدهد
zone محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
zones محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود
arithmetic داده یا کلمهای که در ثبات یک بیت به چپ یا راست انتقال داده میشود و بیت انتها را از دست میدهد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
powering توان
oligotrophic کم توان
equipotent هم توان
power توان
potential توان
powered توان
isoelectric هم توان
throughput توان
low power توان کم
capacitance توان
high-powered پر توان
ambidextral دو سو توان
exponent توان
ambidextrous دو سو توان
potency توان
vigour توان
exponents توان
vigor توان
vim توان
p توان
powers توان
electric power توان برقی
capacity range حیطه توان
connected load توان اتصال
compression strength توان فشاری
complex power توان مختلط
circuit breaking capacity توان قطع
purchasing power توان خرید
dynomometer توان سنج
constant power توان ثابت
dispersive power توان پاشندگی
discriminating power توان افتراق
valence توان ارزش
horsepower توان اسب
cosine meter توان سنج
micros کامپیوتر کم توان
constant power توان دائمی
micro کامپیوتر کم توان
effective power توان موثر
vector power توان برداری
paces حفظ توان
power توان نیرو
active power توان موثر
aerobic power توان هوازی
albedo توان بازتاب
apparent power توان فاهری
biological potential توان زیستی
brake horsepower توان مفید
powered قوه یا توان
powering توان نیرو
powers قوه یا توان
powering توان برقی
rehabilitation توان بخشی
powering قوه یا توان
powers توان برقی
potency توان جنسی
powered توان برقی
power توان برقی
paced حفظ توان
pace حفظ توان
complex power توان موهومی
power قوه یا توان
rating سنجش توان
ratings سنجش توان
recruitment توان گیری
input توان ورودی
input توان اولیه
inputted توان ورودی
inputted توان اولیه
omnipotent همه توان
powered توان نیرو
powers توان نیرو
low power توان کوچک
tensile strength توان کششی
sounp power توان صوتی
output power توان خروجی
physical medicine طب توان بخشی
resolution power توان تفکیک
cube توان سوم
cubes توان سوم
potential energy نهان توان
out put توان دستگاهها
thermal power توان حرارتی
motor output توان موتور
throughput توان عملیاتی
maximum available powere توان حداکثر
useful power توان مفید
true power توان واقعی
true power توان متوسط
true power توان حقیقی
microcomputer کامپیوتر کم توان
perhaps توان بود
power output توان خروجی
reactive power توان واکنشی
power factor ضریب توان
reactive power توان هرز
power function تابع توان
power level تراز توان
power level indicator توان نما
puissance توان قدرت
reactive power توان راکتیو
power endurance توان استقامت
reactive volt amperes توان هرز
received power توان دریافتی
real power توان موثر
rated output توان نامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com