Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
drawbore
کنگرههای موجود بین کام وزبانه که باهم جفت شده ومحکم میشود
Other Matches
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
paged address
که بعد شماره صفحه به آنها اختصاص داده میشود. آدرسهای حافظه مربوط به صفحهای هستند که بعدا به حافظه فیزیکی موجود تط بیق داده میشود.
anticatalyst
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
short lot
کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
infusionism
اعتقاد باینکه روح پیش از تن موجود است و هنگام زاییمان بتن دمیده میشود
Pentium Pro
قوی ترین پردازنده موجود سافت Intel. که جایگزین Pentium میشود برای PCهای با کارایی بالا
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
Intel
شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
paged address
آدرس حافظه فیزیکی موجود که از ادرس منط قی و ادرس صفحه محاسبه میشود
engrailed
دارای کنگرههای هلالی
crenelated
دارای کنگرههای کوچک
crenellated
دارای کنگرههای کوچک
dovetial
کام وزبانه
tongue and groove
کام وزبانه
background processing
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
to set by the ears
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
crenulated
دندان موشی دارای کنگرههای ریز مضرس
acroter
انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
crenulate
دندان موشی دارای کنگرههای ریز مضرس
spline
لبه کام وزبانه زبانه دار کردن
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
virtual
حافظه اصلی خیالی بزرگ که با بارکردن صفخات کوچک تر از حافظه پشتیبان به حافظه موجود ایجاد میشود فقط وقتی که نیاز باشد
hard and fast
سخت ومحکم
sternest
سخت ومحکم
cast iron
سخت ومحکم
sterns
سخت ومحکم
stern
سخت ومحکم
sterner
سخت ومحکم
tautening
تنگ ومحکم کردن یا شدن
tauten
تنگ ومحکم کردن یا شدن
tautens
تنگ ومحکم کردن یا شدن
tautened
تنگ ومحکم کردن یا شدن
melton
نوعی پارچه پشمی نرم ومحکم
plodded
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plods
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plod
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
plodding
اهسته ومحکم حرکت کردن صدای پا
dovetails
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetail
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
dovetailing
کام و زبانه دم فاختهای دارای کام وزبانه دم کبوتری جفت کردن
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
dovetail guide
راهنمای دم چلچله راهنمای کام وزبانه
to set at loggerheads
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
lock
بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
locks
بوسیله قفل بسته ومحکم شدن محبوس شدن
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
perfoliate
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
forms
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
formed
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traces
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traced
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averages
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
trace
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
concurrently
باهم
conjointly
باهم
one with a
باهم
simoltaneously
باهم
at once
باهم
inchorus
باهم
vis-a-vis
باهم
together
باهم
jointly
باهم
simoltaneous
باهم
vis a vis
باهم
simultaneously
باهم
concerted
باهم
tutti
باهم
dummies
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softer
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummy
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
softest
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
throughput
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
second
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconding
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
mastered
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
master
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
seconded
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
seconds
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود
masters
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود.
kissing kind
باهم دوست
collaborating
باهم کارکردن
combines
باهم پیوستن
to work together
باهم کارکردن
one anda
همه باهم
combining
باهم پیوستن
to be together
باهم بودن
combine
باهم پیوستن
collocation
باهم گذاری
to act jointly
باهم کارکردن
simultaneous with each other
باهم رخ دهنده
to huddle together
باهم غنودن
to keep company
باهم بودن
all at once
همه باهم
coincided
باهم رویدادن
coincide
باهم رویدادن
coexists
باهم زیستن
to whip in
باهم نگاهداشتن
coexisting
باهم زیستن
coexisted
باهم زیستن
cowork
باهم کارکردن
cooperate
باهم کارکردن
contemporaneously
بطورمعاصر باهم
collaborates
باهم کارکردن
We went together .
باهم رفتیم
coadunate
باهم روییده
concomitancy
باهم بودن
coincides
باهم رویدادن
coinciding
باهم رویدادن
coexist
باهم زیستن
collaborated
باهم کارکردن
interwove
باهم امیختن
interweaving
باهم امیختن
interweaves
باهم امیختن
collaborate
باهم کارکردن
interweave
باهم امیختن
cohabitation
زندگی باهم
at loggerheads
<idiom>
باهم جنگیدن
to grow together
باهم پیوستن
faxed
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
fax
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
faxing
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
workgroup
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
faxes
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند
horned scully
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
com
پیشوند بمعانی با و باهم
chums
باهم زندگی کردن
coapt
باهم متناسب شدن
correlation
بستگی دوچیز باهم
coextend
باهم تمدیدیاتوسعه یافتن
coapt
باهم جور امدن
coexistent
باهم زیست کننده
coact
باهم نمایش دادن
impacted
باهم جوش خورده
cohabits
باهم زندگی کردن
cohabiting
باهم زندگی کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
chum
باهم زندگی کردن
to be together with somebody
با کسی باهم بودن
sums
باهم جمع کردن
We bear no relationship to each other .
باهم نسبتی نداریم
cross fertilize
باهم پیوند زدن
trigon
اجتماع سه ستاره باهم
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
to keep company
باهم امیزش کردن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
interchanging
باهم عوض کردن
interchanges
باهم عوض کردن
to hang together
باهم مربوط بودن
sum
باهم جمع کردن
impacted
باهم جمع شده
spliced
باهم متصل کردن
splices
باهم متصل کردن
splicing
باهم متصل کردن
Co
پیشوندیست بمعنی با و باهم
co-
پیشوندیست بمعنی با و باهم
splice
باهم متصل کردن
to grow together
باهم یکی شدن
to grow into one
باهم یکی شدن
interchanged
باهم عوض کردن
comparing
برابرکردن باهم سنجیدن
promiscuous bathing
ابتنی زن و مرد باهم
grade
جورکردن باهم امیختن
grades
جورکردن باهم امیختن
to keep friends
باهم دوست ماندن
compared
برابرکردن باهم سنجیدن
interwed
باهم پیوند کردن
intercommon
باهم شرکت کردن
compares
برابرکردن باهم سنجیدن
to be good pax
باهم دوست بودن
to bill and coo
باهم غنج زدن
they had words
باهم نزاع کردند
symmetrize
باهم قرینه کردن
confuse
باهم اشتباه کردن
confuses
باهم اشتباه کردن
compare
برابرکردن باهم سنجیدن
interchange
باهم عوض کردن
standards
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
auto
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
standard
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
autos
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com