Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Problem - solving .
گره گشایی ( رفع مشکل )
Other Matches
public
رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
indehiscence
نا گشایی
problem-solving
مساله گشایی
decoding
رمز گشایی
dissection
کالبد گشایی
fenestration
روزنه گشایی
necroscopy
کالبد گشایی
raking out of a joint
درز گشایی
opening joints
درز گشایی
pickelock
دزد قفل گشایی
cryptographic
مربوط به رمز گشایی
relief
گره گشایی جبران
executing
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executes
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
processor
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
fetched
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
cryptography
مط العه روش ها و تکنیکهای رمز گذاری و رمز گشایی
cryptographic
قوانین رمز گذاری و رمز گشایی داده
problem
مشکل
problems
مشکل
scarc ely
مشکل
difficult
مشکل
uphill
مشکل
quandary
مشکل
quandaries
مشکل
jigsaw
مشکل
jigsaws
مشکل
feeding problem
مشکل تغذیه
ill
مشکل سخت
solution
پاسخ یک مشکل
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
solutions
پاسخ یک مشکل
kick up a fuss
<idiom>
به مشکل بر خوردن
hard to please
مشکل پسند
floorer
سوال مشکل
finically
مشکل پسندانه
finicality
مشکل پسندی
fastidiousness
مشکل پسندی
f.in taste
مشکل پسند
exquisite taste
مشکل پسندی
open sesame
مشکل گشا
bisexuals
خنثی مشکل
bisexual
خنثی مشکل
problem identification
بازشناسی مشکل
hardly
مشکل بزحمت
picksome
مشکل پسند
deep water
<idiom>
مشکل سخت
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
head above water
<idiom>
آشکاری مشکل
miminy piminy
مشکل پسند
flawless
<adj.>
بدون مشکل
knot
مشکل عقده
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
knots
مشکل عقده
What's the problem?
مشکل کجاست؟
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
faultless
<adj.>
بدون مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
free from error
<adj.>
بدون مشکل
fastidious
مشکل پسند
up the creek
<idiom>
به مشکل برخودن
description of error
توضیح مشکل
error description
توضیح مشکل
ill-
مشکل سخت
hardest
مشکل شدید
harder
مشکل شدید
hard
مشکل شدید
fault description
توضیح مشکل
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
ills
مشکل سخت
defect description
توضیح مشکل
mooney problem checklist
مشکل سنج مونی
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
no picnic
<idiom>
ناخوش آیند ،مشکل
mystification
مشکل وپیچیده سازی
catastrophic error
خطا یا مشکل در کل سیستم
problem behavior
رفتار مشکل افرین
problem child
کودک مشکل افرین
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
Gordian knots
مشکل معما مانند
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
unhandy
مشکل بدست امده
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
resource person
فرد مشکل گشا
Gordian knot
مشکل معما مانند
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
harden
مشکل کردن سخت شدن
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
it is particularly difficult
بیک طرزمخصوصی مشکل است
finicking
جلوه فروش مشکل پسند
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
i can add rapidly
مشکل مارا زیاد کرد
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
matters
مشکل یا مساله قابل بحث
mattering
مشکل یا مساله قابل بحث
mattered
مشکل یا مساله قابل بحث
matter
مشکل یا مساله قابل بحث
hardens
مشکل کردن سخت شدن
difficult terrain
زمین مشکل برای عبور
iteration
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
he can scarcely have done that
مشکل این کار را کرده باشد
calculates
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complicated
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
calculate
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
procedure
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
calculated
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
problems
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
formulas
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
degree of difficulty
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
problem
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
formulae
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
squirelly
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
auxiliaries
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
get
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
getting
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliary
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
problem
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
graveyards
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyard
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
problems
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bug
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugging
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugs
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
alternate
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternated
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
caught between two stools
<idiom>
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
yorker
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best.
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
alternates
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
scalogram
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
components
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
cipher
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cyphers
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
brute force method
روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
to upset the applecart
<idiom>
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
cascaded star
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
knowledge
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hooks
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hook
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
alert
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
alerts
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
expert
نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
experts
نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
crashes
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashing
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashed
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
rule
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
crash
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com