Dictiornary-Farsi | یراق گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
lacevi	یراق گذاشتن


Other Matches

harnessed	یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harnessing	یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harness	یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
lacing	یراق
trapping	یراق
galloon	یراق
in harness	یراق شده
fastening	بند یراق در
fastening	یراق درب
fastenings	بند یراق در
ironmonger	یراق کوب
fastenings	یراق درب
chevrons	یراق سردست
chevron	یراق سردست
gallooned	یراق دار
galloon	یراق اسب
harnessing	یراق اسب
laceman	یراق باف
ironmongers	یراق کوب
smith and founder	یراق در و پنجره
harnessed	یراق اسب
harness	یراق اسب
in the saddle	یراق صاحب مقام
galloon	یراق زدن بسراسب
torsade	یراق یا ریسمان تابیده
toggery	یراق ودهانه اسب
terret or rit	حلقه یراق اضافی
hitch up	اسب را یراق کردن
laces	بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
lace	بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
weigh out	توزین سوارکار و زین و یراق پیش از مسابقه
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lacing	یراق دوزی ملیله دوزی
stripes	یراق پارچه راه راه
stripe	یراق پارچه راه راه
infiltrated	گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
let	گذاشتن
letting	گذاشتن
lay	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
placing	گذاشتن
places	گذاشتن
place	گذاشتن
placements	گذاشتن
placement	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
lays	گذاشتن
lets	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
putting	گذاشتن
take in	تو گذاشتن
puts	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
put	گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
leaving	گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
leave	گذاشتن
load	گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
loads	گذاشتن
tipping	نوک گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
parcels	دربسته گذاشتن
tip	نوک گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
installs	کار گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
welch	کلاه گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
handles	دسته گذاشتن
handle	دسته گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
shutters	پرده گذاشتن
shutter	پرده گذاشتن
window dress	بنمایش گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
underact	از کار کم گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
embed	کار گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
traced	اثر گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to sow mines	مین گذاشتن
trig	علامت گذاشتن
trepass	پافرا گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
respect	احترام گذاشتن به
Welsh	کلاه گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
underpricing	کم قیمت گذاشتن
vowelize	واکه گذاشتن
point	نوک گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
undercharge	کم خرج گذاشتن در
walk out on	قال گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
mortgages	گرو گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
cramp	درقید گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
instal	کار گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
give as a pledge	گرو گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
high tender	به مزایده گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
lagvt	سرپوش گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
put out to interest	به بهره گذاشتن
put up to auction	به مزایده گذاشتن
putting a condition	شرط گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
regulater	قاعده گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
set down	بزمین گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
to beat back	عقب گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
put on rudder	سکان گذاشتن
to set by	کنار گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن
pigged	بچه گذاشتن
pignus	گرو گذاشتن
put aside	کنار گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
cramps	درقید گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن