English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
preventative آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
Other Matches
blocked توقف رویدادن چیزی
blocks توقف رویدادن چیزی
block توقف رویدادن چیزی
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
enable اجازه رویدادن چیزی
enabled اجازه رویدادن چیزی
enabling اجازه رویدادن چیزی
enables اجازه رویدادن چیزی
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
reactive mode حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
processor ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
identities آنچه کسی یا چیزی است
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
identity آنچه کسی یا چیزی است
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
preventing توقف رخ دادن چیزی
prevents توقف رخ دادن چیزی
prevent توقف رخ دادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
prevented توقف رخ دادن چیزی
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
contents محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
adjacent آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
protect توقف آسیب دیدن چیزی
protecting توقف آسیب دیدن چیزی
protects توقف آسیب دیدن چیزی
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
stayer کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
views جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewing جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
viewed جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
transpire رویدادن
transpiring رویدادن
transpires رویدادن
transpired رویدادن
recurrence رویدادن مجدد
recurrences رویدادن مجدد
coinciding باهم رویدادن
coincides باهم رویدادن
coincided باهم رویدادن
coincide باهم رویدادن
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
biased آنچه اریب دارد
unwanted آنچه لازم نیست
incoming آنچه از خارج می آید
circular آنچه در یک دایره می چرخد
used آنچه جدید نیست
lightweight آنچه سنگین نیست
lightweights آنچه سنگین نیست
constant آنچه تغییر نمیکند
constants آنچه تغییر نمیکند
authentic آنچه درست است
circulating آنچه به راحتی می چرخد
exclusive آنچه شامل نمیشود
protective آنچه حافظت میکند
producing آنچه تولید میکند
previous آنچه زودتر رخ میدهد
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
auxiliaries آنچه کمک میکند
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
auxiliary آنچه کمک میکند
contiguous آنچه اثر می گذارد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
knowledge آنچه دانسته است
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
variable آنچه قابل تغییر است
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
exchangeable آنچه قابل تغییر است
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
variables آنچه قابل تغییر است
preformatted آنچه فرمت شده باشد
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
distant آنچه در محلی قرار دارد
interchangeable آنچه قابل تغییر است
recognizable آنچه قابل تشخیص است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
convertible آنچه قابل تبدیل است
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
visible آنچه قابل دیدن است
convertibles آنچه قابل تبدیل است
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
characteristically آنچه مخصوص یا ویژه است
removable آنچه قابل جابجایی است
malfunctions آنچه درست کار نکند
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
malfunctions آنچه کامل کار نکند
malfunction آنچه کامل کار نکند
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
malfunction آنچه درست کار نکند
malfunctioned آنچه درست کار نکند
characteristic آنچه مخصوص یا ویژه است
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
extensible آنچه قابل گسترش است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
finished آنچه کامل شده است
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
malfunctioned آنچه کامل کار نکند
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
unedited آنچه ویرایش نشده است
chargeable آنچه قابل شارژ است
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
approximating آنچه تقریبا درست است
computable آنچه قابل محاسبه است
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
controllable آنچه قابل کنترل است
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
third آنچه بعد از دومین می آید
thirds آنچه بعد از دومین می آید
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
immediate آنچه یکباره اتفاق افتد
alterable آنچه قابل تغییر است
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
transportable آنچه قابل حمل است
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
quantifiable آنچه قابل شمارش است
flexible آنچه قابل تغییر است
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
requirements آنچه مورد نیاز است
movable آنچه قابل حرکت است
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
availability آنچه به آسانی بدست آید
round آنچه در دایره حرکت میکند
efficient آنچه که خوب کار میکند
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
audible آنچه قابل شنیدن است
hidden آنچه قابل دیدن نیست
interrupt توقف
suspension of payment توقف
interrupting توقف
stopple توقف
flag stop توقف
stand توقف
stop code کد توقف
interrupts توقف
commorant توقف
tarriance توقف
stoppage توقف
parked توقف
stopped توقف
interruption توقف
parks توقف
pausing توقف
insolvency توقف
park توقف
stops توقف
pauses توقف
pause توقف
stopping توقف
paused توقف
stop توقف
interruptions توقف
halt توقف
cessation توقف
suspension توقف
syncope توقف
halted توقف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com