English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
protractile امتداد پذیر
Other Matches
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
run امتداد
in range with در امتداد
extension امتداد
protraction امتداد
extensions امتداد
extensiveness امتداد
direction امتداد
runs امتداد
tensions امتداد
tension امتداد
building line امتداد
elongation امتداد
alignment امتداد
alignments امتداد
good continuation امتداد خوب
trails خط ی در امتداد چیزی
trailing خط ی در امتداد چیزی
trail خط ی در امتداد چیزی
extensions ملحقه امتداد
extensions امتداد دادن
extension ملحقه امتداد
prolong امتداد دادن
prolonging امتداد دادن
extension امتداد دادن
flush هم سطح یا در یک امتداد
extends امتداد دادن
flushes هم سطح یا در یک امتداد
flushing هم سطح یا در یک امتداد
prolongs امتداد دادن
trailed خط ی در امتداد چیزی
extend امتداد دادن
to eke out امتداد دادن
to be prolonged امتداد یافتن
protend امتداد یافتن
eke out امتداد دادن
extending امتداد دادن
prolonger امتداد دهنده
along line در امتداد خطوط
fine draw امتداد دادن
cutting stroke امتداد برش
prolongs امتداد یافتن بتاخیرانداختن
inextension عدم امتداد یا توسعه
prolonging امتداد یافتن بتاخیرانداختن
contour bund بند در امتداد خط تراز
endarchy امتداد از مرکز به خارج
extend the life of the company امتداد مدت شرکت
endarch از مرکزبخارج امتداد یافته
prolong امتداد یافتن بتاخیرانداختن
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
elongate دراز کردن امتداد دادن
abeam امتداد عمود برمحور طولی
elongates دراز کردن امتداد دادن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
elongating دراز کردن امتداد دادن
fore and aft امتداد سینه تا پاشنه ناو
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
rate of sideslip همنه تندی در امتداد محورعرضی
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
cicycle ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
dogtooth ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
notch بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
bi directional انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feeds سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
worded کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notches بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
packets کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
packet کامپیوتر مخصوص که داده سریال را از ترمینال آسنکرون به حالی که در امتداد بسته ها
fishplate صفحه پولادینی که دو خط اهن یا دوتیر را بهم متصل ساخته ودر امتداد هم قرارمیدهد
desktop میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
cam ground piston پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
dual استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
tabulation نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
jet flap فلپی که جریان هوا یاگازهای پر انرژی خارج شده در امتداد لبه فرار از روی ان عبور میکنند
jaggies لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی ایجاد میشود که به علت اندازه هر پیکس است و روی صفحه نمایش دیده نمیشود
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
parallelled ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallels ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleled ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallel ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
paralleling ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
parallelling ارسال بیتهای داده همزمان در امتداد تعدادی خط وط داده
simm تخته مدار کوچک و فشرده با یک لبه اتصال در امتداد یک لبه که قط عات حافظه فرفیت را حمل میکند
aliasing لبههای دندانه دار که در امتداد خط وط منحنی دار روی صفحه نمایش کامپیوتر فاهر می شوند که به علت اندازه هر پیکسل است
pi acceptor پی پذیر
soluble حل پذیر
cleavable رخ پذیر
solvable حل پذیر
pliable خم پذیر
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fatigable خستگی پذیر
protean شکل پذیر
evitable اجتناب پذیر
fissile شکاف پذیر
reclaimable ادعا پذیر
expiable کفاره پذیر
extendible کشش پذیر
extensible توسعه پذیر
proton acceptor پرتون پذیر
figurable شکل پذیر
fathomable پیمایش پذیر
fissionable شکافت پذیر
fatiguable خستگی پذیر
fatig خستگی پذیر
proprotionable تناسب پذیر
reducible تقلیل پذیر
evadable طفره پذیر
enumerable شمارش پذیر
sufferable تحمل پذیر
endurable تحمل پذیر
penetrable رخنه پذیر
resolvable تفکیک پذیر
revocable ابطال پذیر
rotatable چرخش پذیر
semi solvable نیم حل پذیر
remediable گزیر پذیر
remediable چاره پذیر
expansible گسترش پذیر
expandable بسط پذیر
exepandable بسط پذیر
executable اجرا پذیر
reflexible انعکاس پذیر
executable انجام پذیر
refutable تکذیب پذیر
regulable تنظیم پذیر
remediable درمان پذیر
sequacious نصیحت پذیر
maintainable نگهداشت پذیر
pacifiable تسکین پذیر
partible بخش پذیر
passible فساد پذیر
inflamable اشتعال پذیر
perfectible کمال پذیر
perturbable اشوب پذیر
inextensible تمدید نا پذیر
inexpugnable شکست نا پذیر
infusible گداز نا پذیر
open cheque چک انتقال پذیر
magnetizable مغناطیس پذیر
miscible امیزش پذیر
miscible امتزاج پذیر
liquefiable گداز پذیر
limitable محدودیت پذیر
mutable تغییر پذیر
irresoluble تجیزیه نا پذیر
irremeable برگشت نا پذیر
inoculable تلقیح پذیر
indocile تعلیم نا پذیر
indemonstrable اثبات نا پذیر
increasable افزایش پذیر
pilable انحنا پذیر
placable دلجویی پذیر
placative تسکین پذیر
plunderable چپاول پذیر
flxible خمش پذیر
flexible cable کابل خم پذیر
precipitable تعلیق پذیر
pervious نفوذ پذیر
fusible گداز پذیر
gaugeable پیمایش پذیر
incondensable ناچگال پذیر
incompressible تراکم نا پذیر
impressible تاثیر پذیر
improvably اصلاح پذیر
improvable بهبود پذیر
healable درمان پذیر
glass jaw بوکسوراسیب پذیر
generable زایش پذیر
fixable ثبات پذیر
achievable <adj.> انجام پذیر
workable <adj.> انجام پذیر
achievable <adj.> اجرا پذیر
doable <adj.> اجرا پذیر
executable <adj.> اجرا پذیر
feasible <adj.> اجرا پذیر
practicable <adj.> اجرا پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com