English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
Other Matches
the above figures بالاتر
uppers بالاتر
overshooting بالاتر از حد
about بالاتر
superiors بالاتر
above بالاتر
overshoots بالاتر از حد
further up بالاتر
superior بالاتر
overshoot بالاتر از حد
upper بالاتر
higher بالاتر
senior بالاتر بالارتبه
seniors بالاتر بالارتبه
parent directory دایرکتوری بالاتر
above-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
superordinates شخص بالاتر
hereinabove بالاتر از این
overshoots بالاتر زدن
superordinate شخص بالاتر
overshooting بالاتر زدن
over-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
overshoot بالاتر زدن
above all بالاتر از همه
royalmast دکل بالاتر
the court above محکمه بالاتر
transcends بالاتر بودن
transcended بالاتر بودن
transcend بالاتر بودن
transcending بالاتر بودن
above average <adj.> بالاتر از حد متوسط
above par بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia درجه حرارت بالاتر از صد
evocation احاله بدادگاه بالاتر احضار
reserve buoyancy حجم بالاتر از خط ابخور ناو
Black will take no other hue. <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
evocations احاله بدادگاه بالاتر احضار
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
critical altitude ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
to invoke a higher power به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
channelled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeling ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
cabin supercharger کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cabin blower در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
limiter وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
gale باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
gales باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
braze welding جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
services توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
LIM EMS استانداردی که حافظه جانبی بالاتر از کلید بایت را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامه هایی که خاص نوشته شده اند به کار می رود
speedy cut اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
data communication انتقال اطلاعات
information transmission انتقال اطلاعات
communicates انتقال اطلاعات به کسی
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
communicate انتقال اطلاعات به کسی
communicated انتقال اطلاعات به کسی
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
loads فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
data link تجهیزاتی که اجازه انتقال اطلاعات به صورت یک داده رامیدهد
load فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
connexions پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
returning گزارش دادن
returns گزارش دادن
returned گزارش دادن
report گزارش دادن به
return گزارش دادن
turn in <idiom> گزارش دادن
reported گزارش دادن
report گزارش دادن
subemit a report گزارش دادن
submit a report گزارش دادن
reported گزارش دادن به
reports گزارش دادن
reports گزارش دادن به
to give forth گزارش دادن
control unit قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
relates گزارش دادن شرح دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
misreport اشتباه گزارش دادن
to give an account of گزارش و توضیح دادن
to report [to a body] گزارش دادن [به اداره ای]
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conditioning اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
frequency shift keying روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
at استاندارد باس IBM که برای انتقال بیتهای داده و اطلاعات آدرس از لبه متصل شونده استفاده میکند
levels of maintenance ردههای نگهداری
echelons ردههای تابع
echelon ردههای تابع
command channels ردههای فرماندهی
service echelon ردههای سرویس
dignifies شان و مقام دادن به
dignify شان و مقام دادن به
dignifying شان و مقام دادن به
glitches یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
download فرایند انتقال اطلاعات از یک سیستم کامیپوتر مرکزی بزرگ به سیستم کامپیوترکوچک و دور
skies در مقام منیعی قرار دادن
sky در مقام منیعی قرار دادن
driver یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
drivers یک سری دستورالعمل که کامپیوتر از انها پیروی میکند تا اطلاعات را برای انتقال به دستگاه جانبی خاص یابازیابی از ان دوباره قالب بندی کند
commoners پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
commonest پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
common پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
spot report گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
asynchronous transmission اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
transfers انتقال دادن
transports انتقال دادن
transporting انتقال دادن
transported انتقال دادن
transport انتقال دادن
demise انتقال دادن
alienating انتقال دادن
alienates انتقال دادن
alienate انتقال دادن
gears انتقال دادن
geared انتقال دادن
gear انتقال دادن
evocate انتقال دادن
shifting انتقال دادن
carries انتقال دادن
shifted انتقال دادن
carried انتقال دادن
shifts انتقال دادن
transfer انتقال دادن
carry انتقال دادن
carry over انتقال دادن
deliveries انتقال دادن
delivery انتقال دادن
detaches انتقال دادن
transferring انتقال دادن
detach انتقال دادن
shift انتقال دادن
detaching انتقال دادن
carrying انتقال دادن
to carry over انتقال دادن
displaying نشان دادن اطلاعات
display نشان دادن اطلاعات
displays نشان دادن اطلاعات
displayed نشان دادن اطلاعات
tabled به جدولی انتقال دادن
table به جدولی انتقال دادن
redeploys نقل و انتقال دادن
switch fire انتقال تیر دادن
demise انتقال دادن مال
shift انتقال تیر دادن
move تغییردادن انتقال دادن
moved تغییردادن انتقال دادن
shift fire انتقال دادن اتش
tabling به جدولی انتقال دادن
tables به جدولی انتقال دادن
moves تغییردادن انتقال دادن
shuttle نقل و انتقال دادن
shifts انتقال تیر دادن
redeploy نقل و انتقال دادن
redeployed نقل و انتقال دادن
shuttled نقل و انتقال دادن
shuttles نقل و انتقال دادن
shifted انتقال تیر دادن
redeploying نقل و انتقال دادن
shift fire انتقال اتش دادن
report generator گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator گزارش زایی گزارش گیری
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
observer گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com