| Total search result: 202 (16 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
operation |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
|
|
|
|
| Search result with all words |
|
| op code |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند |
| Other Matches |
|
| operates |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
| operate |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
| operated |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
| cache |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| cache memory |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| caches |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| Boolean connective |
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند |
| completed |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
| completing |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
| completes |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
| complete |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
| one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
| do nothing instruction |
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد |
| discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
| connective |
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود |
| carriage |
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند |
| carriages |
بخش مکانیکی ماشین تایپ یا چاپگر که کاغذی که باید چاپ شود را به درستی حرکت میکند و محلش را تنظیم میکند |
| agendas |
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند |
| agenda |
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند |
| dd name |
برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند |
case |
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند |
| cases |
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند |
| language |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| languages |
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند |
| dynamic |
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود |
| dynamically |
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود |
| unmodified instruction |
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد |
| floating |
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن |
| routine |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
| routinely |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
| routines |
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند |
| statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
| statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
| languages |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
| language |
زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند |
| packets |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
| packet |
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی |
conditional |
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی |
| keyword |
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد |
| fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| prescan |
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید |
| residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
| resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
| fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
| failures |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
| failure |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
| statement |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
| statements |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
| skipped |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
| skip |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
| skips |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
| GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
| language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
| languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
| automating |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
| automate |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
| automates |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
| automated |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
| slaves |
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند |
| slaving |
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند |
| slave |
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند |
| slaved |
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند |
| million instructions per second |
اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند |
| One must draw the line somewhere. <proverb> |
هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند . |
| tags |
بخشی از دستور کامپیوتری |
| tag |
بخشی از دستور کامپیوتری |
| verb |
دستورالعمل انجام عملی |
| register |
انجام عملی به یک محرک |
| stop |
انجام ندادن عملی |
| registering |
انجام عملی به یک محرک |
| registers |
انجام عملی به یک محرک |
| verbs |
دستورالعمل انجام عملی |
| stops |
انجام ندادن عملی |
| stopping |
انجام ندادن عملی |
| stopped |
انجام ندادن عملی |
| Ultimedia |
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند |
| interrupt |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
| pop |
بسرعت عملی انجام دادن |
| interrupting |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
| interrupts |
انجام عملی پس از تشخیص وقفه |
| popped |
بسرعت عملی انجام دادن |
| pops |
بسرعت عملی انجام دادن |
| waste instruction |
دستوری که عملی انجام نمیدهد. |
| optimize |
کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد |
branch |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
| branches |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
| executes |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| executing |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| execute |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| executed |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| dynamic |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
| dynamically |
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود |
| complex |
طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند |
| complexes |
طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند |
| fields |
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است |
| fields |
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است |
| field |
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است |
fielded |
بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است |
fielded |
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است |
| field |
بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است |
| multiple |
نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود |
| avalanches |
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود |
| avalanche |
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود |
| backwash |
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب |
| engine order |
دستور ماشین |
| searchingly |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
| searched |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
| searches |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
| search |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
operation |
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد |
| circuits |
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند |
| circuit |
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند |
| hold |
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله |
| holds |
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله |
| load |
کاری که باید انجام شود |
| loads |
کاری که باید انجام شود |
| backlog |
کاری که باید انجام شود |
| backlogs |
کاری که باید انجام شود |
| descriptor |
کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند |
| load |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
| loads |
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند |
| concerted action |
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند |
| to put in a piece of work |
بخشی از کار دیگران را انجام دادن |
| query |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| queries |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| querying |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| queried |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
| next instruction register |
ثباتی در CPU که حاوی محل ای است که دستور بعدی باید ذخیره شود |
| threshold |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
| thresholds |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
| threshholds |
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد |
| disassembler |
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند |
| to have to bite the bullet <idiom> |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت |
| notification message |
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود |
| job order |
دستور انجام کارتعمیرات |
operation |
سخت افزار مبدل دستور که ماشین |
loop |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
| loops |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
| looped |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
| wraparound |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
word |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| worded |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| word wrap |
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد |
| initials |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialling |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialing |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| initialled |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| processes |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
| initialed |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| process |
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید |
| initial |
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد |
| entry |
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود |
| black book |
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند |
| monadic operator |
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند |
| wait loop |
پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد |
| assembler |
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم |
| engine |
بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد |
| alu |
بخشی از CPU که تمام توابع محاسباتی و منط قی را انجام میدهد |
| optical |
وسیلهای که حروف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و تشخیص میدهد و کد قابل خواندن ماشین تبدیل میکند برای پردازش کامپیوتر |
| ocr |
وسیلهای که حرف چاپ شده یا نوشته شده را اسکن میکند و برای پردازش در کامپیوتر به حالت قابل خواندن توسط ماشین تبدیل میکند |
| null |
دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد |
operation |
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند |
operation |
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد |
| instructions |
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد |
| steady state |
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و.. |
| instruction |
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد |
| time |
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند |
| times |
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند |
| timed |
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند |
| machined |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
| machine |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
| machines |
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است |
| landwehr |
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند |
| arithmetic logic unit |
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
| bi directional |
انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود |
| blankest |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
| no op |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
| no operation instruction |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
blank |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
| identification |
بخشی از کد اصلی برنامه COBOL که مشخصه ها و قالبهای داده و متغیر در برنامه مشخص اند |
| addressed |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
address |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
| addresses |
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود |
| to bite the bullet <idiom> |
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید |
| electronic |
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص |
| edp |
پردازشگر کلمه که قادر به انجام توابع پردازش داده مشخص است |
| electron gun |
بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند |
| fail |
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند |
machine address |
برنامه ای که بخشی از کد را در حافظه اصلی بار میکند |
absolute address |
برنامه ای که بخشی از کد را در حافظه اصلی بار میکند |
| fails |
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند |
| failed |
سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند |
| supersedeas |
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری |
| alerted |
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند |
| alerts |
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند |