English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
elastic collision برخورد الاستیک
Other Matches
elastic الاستیک
elastic axis محور الاستیک
bounces پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
bounced پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
bounce پرش یا جهش الاستیک سوپاپها
hook's law تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
undamped نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
impact برخورد
conflicts برخورد
impacts برخورد
conflicted برخورد
conflict برخورد
collision برخورد
ill favored بد برخورد
incidence برخورد
reception برخورد
clash برخورد
clashed برخورد
clashes برخورد
intersect برخورد
intersected برخورد
collisions برخورد
receptions برخورد
confliction برخورد
appulse برخورد
intersects برخورد
strikingly برخورد
criss-cross برخورد
contact برخورد
criss-crossed برخورد
criss-crosses برخورد
criss-crossing برخورد
strikes برخورد
stop برخورد
stopped برخورد
stopping برخورد
stops برخورد
approach برخورد
approached برخورد
approaches برخورد
contacted برخورد
attitude برخورد
attitudes برخورد
tangency برخورد
strike برخورد
contacts برخورد
osculation برخورد
contacting برخورد
striking برخورد
coincidence تطبیق برخورد
collision frequency فراوانی برخورد
affect احساسات برخورد
collision energy انرژی برخورد
coincidences تطبیق برخورد
crossing point محل برخورد دو خط
crossing points محل برخورد دو خط
affects احساسات برخورد
tilt منازعه برخورد
tilts منازعه برخورد
tilted منازعه برخورد
impact effect اثر برخورد
collision rate میزان برخورد
impact force نیروی برخورد
impact hardness سختی برخورد
impact parameter پارامتر برخورد
impact sound صدای برخورد
zone of contact محل برخورد
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
impact strength استحکام برخورد
impact test ازمون برخورد
inelastic collision برخورد ناکشسان
intersection point محل برخورد
touche اعلام برخورد
meeter برخورد کننده
take the blade برخورد شمشیرها
probability of collision احتمال برخورد
impact factor ضریب برخورد
head oncollision برخورد رویاروی
head on collision برخورد رودررو
collision rate نرخ برخورد
collision rate سرعت برخورد
conflict of interest برخورد منافع
conflux همریزگاه برخورد
contiguity برخورد تماس
effective collision برخورد موثر
elastic collision برخورد کشسان
fall on <idiom> برخورد (بامشکلات)
My pride was wounded ( hurt) . به غیرتم برخورد
electron impact برخورد الکترونها
jct محل برخورد
osculate برخورد کردن
chatters برخورد کردن
tolerate برخورد هموارکردن
impacts برخورد کردن
impact برخورد کردن
knock up برخورد کردن
accessible خوش برخورد
knock-ups برخورد کردن
knock-up برخورد کردن
tolerating برخورد هموارکردن
tolerates برخورد هموارکردن
tolerated برخورد هموارکردن
affable خوش برخورد
greet درود برخورد
greeted درود برخورد
chattering برخورد کردن
chatter برخورد کردن
meets برخورد کردن
chattered برخورد کردن
greets درود برخورد
meet برخورد کردن
chatter ضربه زدن برخورد
encounter رویاروی شدن برخورد
chattered ضربه زدن برخورد
encountered رویاروی شدن برخورد
encountering رویاروی شدن برخورد
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
he was provoked by my words سخنان من باو برخورد
encounters رویاروی شدن برخورد
noncontact sports ورزشهای بدون برخورد
meet : برخورد کردن یافتن
incidence برخوردکردن میدان برخورد
inelastic cross section مقطع برخورد ناکشسان
maladdress برخورد بد ترک ادب
contacts اتصال الکتریکی برخورد
criterion مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
fronting نما طرز برخورد
meets : برخورد کردن یافتن
front نما طرز برخورد
sea foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
contacting اتصال الکتریکی برخورد
contacted اتصال الکتریکی برخورد
contact اتصال الکتریکی برخورد
glad hand <idiom> بااهمییت برخورد کردن
spume کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
chattering ضربه زدن برخورد
absence of blade عدم برخورد شمشیرها
smashes برخورد خرد کردن
meetings اتصال برخورد میتینگ
collision of the first kind برخورد نوع اول
collision of the second kind برخورد نوع دوم
snags بمانعی برخورد کردن
meeting اتصال برخورد میتینگ
snag بمانعی برخورد کردن
smash برخورد خرد کردن
chatters ضربه زدن برخورد
snagging بمانعی برخورد کردن
near collision حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
breasts برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast برخورد سینه قهرمان دو به نوار
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
to collide head on با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
swishing گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
swished گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
swishes گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
beach foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
impact loss افت انرژی در اثر برخورد
spume کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
swish گل بدون برخورد با حلقه بسکتبال
ocean foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
kissoff برخورد 2 تیر با یکدیگربرروی هدف
nodes محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
to come towards به طرف کسی رفتن برای برخورد
streetwise ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
personal remarks اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropogenic مربوط به برخورد وتماس بشر با طبیعت
to approach به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
to be coming up to meet به طرف کسی رفتن برای برخورد
node محل برخورد بردارهادر نمونه برداری
touch برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
impingement برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
crashed سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
netball توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
coastal refraction تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
grazing point نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند
touches برخورد شمشیر به بدن ضربه فنی کشتی
bounced برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
crashes سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
merged باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
bounces برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
bounce برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
crashing سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com