English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to bring traffic to a standstill ترافیک را متوقف کردن
Other Matches
road traffic ترافیک جاده ترافیک خیابان
to divert [British E] / detour [American E] [the] traffic منحرف کردن ترافیک
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
halts متوقف کردن
halted متوقف کردن
halt متوقف کردن
put under the ban متوقف کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stops متوقف کردن ایستگاه
stopped متوقف کردن ایستگاه
stop متوقف کردن ایستگاه
gravel شن دار متوقف کردن
stopping the work متوقف کردن کار
stopping متوقف کردن ایستگاه
checks کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
check کم یا متوقف کردن سرعت بدن
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
phaseout تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
fielding متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
tie up <idiom> آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to suspend payment پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
aborted متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cancellation عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
abort متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest <idiom> رها کردن ،متوقف کردن
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
traffics ترافیک
trafficked ترافیک
traffic ترافیک
trafficking ترافیک
single lane [file] traffic ترافیک تک خطی
induced traffic ترافیک القایی
frequency of calls تراکم ترافیک
traffic flow کشش ترافیک
traffic induit ترافیک القایی
high speed traffic ترافیک سریع
traffic on public roads ترافیک [جاده]
street traffic ترافیک [جاده]
telephone traffic ترافیک تلفنی
telecommunication traffic ترافیک ارتباطات
telephone traffic recorder ثبات ترافیک
telecommunication traffic ترافیک مخابرات
density of traffic تراکم ترافیک
heavy traffic ترافیک سنگین
dense traffic ترافیک سنگین
traffic control کنترل ترافیک
through traffic ترافیک ترانزیتی
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
commercial road traffic ترافیک جاده تجاری
rush-hour traffic ساعت شلوغی ترافیک
moving traffic ترافیک در حال حرکت
in normal situations on public roads در ترافیک معمولی خیابان
There is heavy traffic. ترافیک سنگین است.
The traffic is heavy. ترافیک سنگین است.
turning traffic ترافیک پیچ دار
to obstruct [tie up] (the) traffic مانع ترافیک شدن
to block [hold up] (the) traffic ترافیک را نگه داشتن
throw a monkey wrench into <idiom> آرام آرام متوقف کردن چیزی
to regulate the flow of traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
to regulate the traffic [جریان] ترافیک را کنترل کرن
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
road capacity کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
parking siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
parking siding دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
crash متوقف
insolvent متوقف
halted متوقف
installed متوقف
abeyant abeyance متوقف
abeyant متوقف
dead in the water متوقف در اب
crashes متوقف
crashing متوقف
halt متوقف
halts متوقف
crashingly متوقف
crashed متوقف
serials روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
serial روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سری , مثل مودم تلفن
stopple متوقف کننده
suppressible متوقف کردنی
holding attack تک متوقف کننده
fetch up متوقف شدن
to come to a stand متوقف شدن
stop متوقف کننده
come to a stand متوقف شدن
halt متوقف شدن
pull in متوقف شدن
pull-in متوقف شدن
stand fast متوقف شدن
stopping متوقف کننده
throwbacks متوقف سازی
throwback متوقف سازی
halted متوقف شدن
to put to a pause متوقف ساختن
halts متوقف شدن
hold on <idiom> متوقف شدن
let up <idiom> کم کم متوقف شدن
pt down متوقف ساختن
pull-ins متوقف شدن
dead in the water متوقف در دریا
stopper متوقف کننده
lay off متوقف ساختن
stoppers متوقف کننده
stops متوقف کننده
stopped متوقف کننده
slap down متوقف ساختن
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
slip روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slips روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slipped روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
taper off تدریجا متوقف شدن
halts فرآیند را متوقف میکند.
strays که متوقف نشده باشد
windbound متوقف دراثر باد
straying که متوقف نشده باشد
halted فرآیند را متوقف میکند.
halt فرآیند را متوقف میکند.
stray که متوقف نشده باشد
crashes متوقف شدن ناگهانی
crash متوقف شدن ناگهانی
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
crashed متوقف شدن ناگهانی
put down <idiom> بازور متوقف کرن
crashingly متوقف شدن ناگهانی
crashing متوقف شدن ناگهانی
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
to stop taking [pills] , [to go off a drug] متوقف شدن [از خوردن قرص]
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
flameout متوقف ساختن موتور هواپیما
arresting system reset unit متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
crosstalk سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
to bung با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
to bung up با چوب پنبه [یا متوقف کننده] بستن
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
cry down چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
end of page halt ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
looped حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loops حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
stops دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopped دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
drags ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
deceleration time زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
dragged ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
filter مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
trap نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
filters مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
stops زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
tabulation نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
musical chairs نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
coroutine بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
stopping دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com