English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
Other Matches
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mttr متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
epicycle دایرهای که مرکزش روی محیط دایره بزرگتری است ودر مدار دایره بزرگتری حرکت میکند
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
negative altitude ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
terrain clearance حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
cut the mustard <idiom> به حد استاندارد لازم رسیدن
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
spinner play حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
chassis فریم فلزی که تختههای مدار را به همراه سیم ها و سوکتهای لازم در سیستم کامپیوتری پوشش داده است
autos توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
universal مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
silicon قطعه کوچک سیلکون در داخل و روی سطح ای که مدار کامل یا تابع منط قی ایجاد شده است .
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
insert mode حالت محاورهای کامپیوتر برای ویرایش و تصحیح متن ها
EDAC سیستم تصحیح خطای مقابل برای ارتباطات دادهای
raptatorial لازم برای شکار
raptatory لازم برای شکار
hydration water اب لازم برای ابش
duplexes مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplex مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
climate for growth شرایط لازم برای رشد
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
mantling مواد لازم برای پوشش
check مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
digit عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
check رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digits عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checks رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checked رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checks مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
checked مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
board وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
boarded وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
boomerang وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranging وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerangs وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomeranged وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
range disk صفحه تصحیح برد طبله تصحیح مسافت
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
plastic bubble keyboard صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
to affect something [cultivate for effect] کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
unidirectional soldification روشی برای رسیدن به موادتک بلوری
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
bar mitzvah جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
bar mitzvahs جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
to strain کوشش سخت کردن [برای رسیدن به هدف]
lay over <idiom> به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
circuits وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
circuit وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی فلزی دارد که روی سطح آن چاپ شده اند و پس از نصب اجزای دیگر مدار کامل میشود
partial substitution جانشینی کامل برای دو کالا
up and running اماده برای عملیات کامل
report generator برای تامین گزارش کامل
boot اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
blocks یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
block یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
input/output پردازندهای که ارسال ورودی /خروجی را برای CPU انجام میدهد شامل DMA و امکانات تصحیح خطا
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
concentrates ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrating ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
epicycloid منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
He is a man who would stoop to anything . آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
shoot the gap حمله بین محافظان خط برای رسیدن به توپدار یا پاس دهنده
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
shadow factor ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
approached ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approaches ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
drop height ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
barometric altimeter ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
flare dud گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
quadrant ربع دایره یک چهارم طول قوس دایره
distaff فرموک [وسیله ای برای رسیدن پشم و پنبه به روش سنتی و دستی]
sextant altitude ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pressure altitude ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integer اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integers اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
switches یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com