Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
Other Matches
pinned
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinning
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
closed circuit
مدار بسته
closed circuits
مدار بسته
closed magnetic circuit
مدار مغناطیسی بسته
closed-circuit camera
دوربین مدار بسته
surveillance camera
دوربین مدار بسته
observation camera
دوربین مدار بسته
CCTV camera
دوربین مدار بسته
security camera
دوربین مدار بسته
closed coil armature
ارمیچر مدار بسته
closed circuit tunnel
تونل مدار بسته
closed circuit battery
باتری با مدار بسته
vapor cycle
سرد زائی مدار بسته
oil circulation
مدار یا مسیر بسته گردش روغن
balance
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balances
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
channel selector
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
dips
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
dip
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
flattest
بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat
بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
duplex
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
duplexes
مدار دو طرفه یا دوسیمه مدار دوپلکس مدار دوجزئی چاشنی دو فتیلهای پخش مجدد پیام
closed cycle reactor system
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
pad
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
composite circuit
مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
switching
مدار الکترونیکی که میتواند پیام ها را از یک خط یا مدار د مرکز کنترل به دیگری ارسال کند
inferior planet
سیارهای که مدار گردش ان کوچکتر از مدار زمین میباشد
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
firing circuit
مدار چاشنی مدار انفجار
powder train
مدار خرج مدار باروت
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
one hook
مدار انفجاری که فقط به یک عامل انفجاری نیاز دارد مدار یک عامله
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
telly
تلویزیون
tellies
تلویزیون
a television
تلویزیون
goggle box
تلویزیون
Goh Chok Tong
تلویزیون
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
TV
مخفف تلویزیون
closed circuits
تلویزیون مداربسته
television broadcasting station
فرستنده تلویزیون
TVs
مخفف تلویزیون
closed circuit
تلویزیون مداربسته
vieming screen
صفحه تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
couch potatoes
معتاد به تلویزیون
screens
صفحه تلویزیون
channel selector
سلکتورکانالهای تلویزیون
channeling
کانال تلویزیون
videoed
تلویزیونی تلویزیون
face
صفحه تلویزیون
faces
صفحه تلویزیون
color television
تلویزیون رنگی
channeled
کانال تلویزیون
faceplate
صفحه تلویزیون
channel
کانال تلویزیون
educational television
تلویزیون اموزشی
videoing
تلویزیونی تلویزیون
channelled
کانال تلویزیون
videos
تلویزیونی تلویزیون
screened
صفحه تلویزیون
screening, screenings
صفحه تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
screen
صفحه تلویزیون
channels
کانال تلویزیون
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
cylindrical faceplate
صفحه استوانهای تلویزیون
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
image effect
اثر تصویر تلویزیون
televising
با تلویزیون نشان دادن
televises
با تلویزیون نشان دادن
sequential color television
تلویزیون رنگی مرحلهای
spherical faceplate
صفحه محدب تلویزیون
televise
با تلویزیون نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
flake
برفک زدن تلویزیون
flaked
برفک زدن تلویزیون
teleplay
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
flaking
برفک زدن تلویزیون
The television flickers .
تصویر تلویزیون می لرزد
televisor
بیننده برنامه تلویزیون
juicer
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
screening
نمایش بر روی پرده تلویزیون
camcorder
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
pictures
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
pals
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pal
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
teleran
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
ntsc
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
teleprompter
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
He acquired kudos by appearing on television.
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
crt
وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke
هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
gobo
نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
video
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext
روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
grumous
بسته
pent
بسته
datagram
یچ بسته
corked
بسته
crossed cheque
چک بسته
crossed chaque
چک بسته
pack box
بسته
fardel
بسته
solids
بسته
curdy
بسته
imperforate
بسته
ice bound
یخ بسته
solid
بسته
clotty
بسته
barred
بسته
connected
بسته
interdependent
به هم بسته
packages
بسته
packaged
بسته
package
بسته
uncrossed
بسته
shook
بسته
parcel
بسته
bagful
یک بسته
packet
بسته
bunged up
بسته
packets
بسته
pinioned
کت بسته
packed
بسته ای
fronted
صف بسته
stack
بسته
jellied
بسته
clotted
بسته
kits
بسته
kit
بسته
trusser
بسته
parcels
بسته
strikebound
بسته
stacked
بسته
bundle
بسته
shuts
بسته
pack
بسته
stacks
بسته
shutting
بسته
closed
بسته
shut
بسته
bundles
بسته
bundling
بسته
packs
بسته
logical
یچ بسته
investment foundry
ریخته گی بسته
barred
<adj.>
<past-p.>
بسته شده
lamblkin
زبان بسته
lappermilk
شیر بسته
iron bound
با اهن بسته
ironbound
با اهن بسته
manacled
<adj.>
دست بسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com