English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
Other Matches
steering روانه کردن راندن ناو یا هواپیما یاخودرو
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
combat crew خدمه رزمی هواپیما یاخودرو
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
gross weight وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
cruising range شعاع عمل هواپیما یا کشتی
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
aircraft rigging تنظیم نهایی هواپیما
calibrated altitude ارتفاع تنظیم شده هواپیما
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
adjustable stabilizer تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
mach trim compensator دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
sighting shot تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
barometric leveling تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
actinoid دارای شعاع مانند شعاع
trim for take off سیستم بلند شدن هواپیما به طور خودکار تنظیم خودکاربلند شدن
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
embarkation area محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
downstream radius of crest شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
touchdowns تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
plane director نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
air mileage indicator کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
screwpropeller پروانه هواپیما ملخ کشتی یا هواپیما
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
moment ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
moments ممان وزن بار هواپیما نیروی گریز ازمرکز وزن اشیاء داخل هواپیما
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
formulated تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
crashed سقوط کردن هواپیما
crash-landed سقوط کردن هواپیما
crash سقوط کردن هواپیما
crash-lands سقوط کردن هواپیما
crash-landing سقوط کردن هواپیما
crash-land سقوط کردن هواپیما
change over عوض کردن [هواپیما]
crashes سقوط کردن هواپیما
crashing سقوط کردن هواپیما
crashingly سقوط کردن هواپیما
crash land سقوط کردن هواپیما
cocooning رنگ کردن هواپیما
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
azimuth indicator شاخص سمتی هواپیما وسیله نشان دهنده زاویه سمتی هواپیما
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
spots تنظیم تیر کردن
ranging تنظیم تیر کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
preset از پیش تنظیم کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
pre-setting از پیش تنظیم کردن
spot تنظیم تیر کردن
adjustments تنظیم و میزان کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
pre-set از پیش تنظیم کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
aborting سقوط کردن موشک یا هواپیما
take off برداشتن پرواز کردن هواپیما
turn off guidance راهنمای تاکسی کردن هواپیما
aborted سقوط کردن موشک یا هواپیما
aborts سقوط کردن موشک یا هواپیما
abort سقوط کردن موشک یا هواپیما
shoot زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
order سفارش دادن تنظیم کردن
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
zeroes روی صفر تنظیم کردن
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros روی صفر تنظیم کردن
zero روی صفر تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
aprons محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aircraft cross servicing سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
airlifts بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
picketing شیرجه کردن هواپیما یا هلی کوپتر
airlift بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
airlifting بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
airlifted بوسیلهء هواپیما حمل و نقل کردن
radius شعاع
rayless بی شعاع
ray شعاع
beams شعاع
beam شعاع
radius of curvature شعاع خم
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com