Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
Other Matches
collar
کسب اسان امتیاز ضربه
collars
کسب اسان امتیاز ضربه
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
rugby point
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
bring in
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
handicaps
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicap
امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
cards
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
recalled
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recall
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
recalls
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
in orders to make it easiter
برای اسان تر کردن ان
kickable
اسان برای ضربه زدن با پا
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
laughter
مسابقه اسان برای بردن
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
pie alley
مسیر اسان برای گوی اندازی
holeable
گوی اسان برای به سوراخ انداختن
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
hash
سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
pedrail
اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
cover
اماده برای برگرداندن توپ
coverings
اماده برای برگرداندن توپ
covers
اماده برای برگرداندن توپ
setl
زبان سطح بالا که برای اسان کردن برنامه نویسی الگوریتم طراحی شده است
sensitivities
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
magic number
امتیاز لازم برای قهرمانی
tera
پیشوندی برای 01 به توان 21
free handicap
مسابقه با امتیاز تعادلی برای اسبها
match points
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point
اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
handing
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
boundary
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
smalltalk
یک سیستم زبان و نرم افزارکه برای هر چه بیشتر اسان نمودن استفاده از کامپیوترتوسط افراد عامی طراحی شده است اسمال تاک
rugby point
3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
carries
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carrying
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carried
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
rugby point
3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
land hunger
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
cupidity
حرص واز برای بدست اوردن مال
hash
سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
resets
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reset
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
par
حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
steals
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
steal
از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
shut out
<idiom>
مانع از گرفتن امتیاز برای تیم مقابل شدن
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
bids
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
to take out a patent
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
bid
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
nurses
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
nursed
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
winter book
تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
rated through put
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
overtime
وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
kilos
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
warping
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
austempering
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interfaces
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
reset key
کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
lawn bowling point
یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف
eased
اسانی
readily
به اسانی
easiness
اسانی
eases
اسانی
easily
به اسانی
easing
اسانی
swimmingly
به اسانی
facilely
به اسانی
ease
اسانی
in a hurry
به اسانی
facileness
اسانی
self-
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
it is very easily done
خیلی به اسانی
to write off
به اسانی نوشتن
with a wet f.
به اسانی ماننداب
freedoms
معافیت اسانی
with ease
به اسانی بسهولت
freedom
معافیت اسانی
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
turboprop
توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
it is not a picnic
کار اسانی نیست
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
set up
توپی که به اسانی برگردانده شود
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
cousins
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
to do a thing with f.
کاری رابه اسانی انجام دادن
cousin
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
skittle
سوزاندن چند توپزن به اسانی پشت سر هم
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
to knock a person's head off
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work.
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
squib kick
ضربه کوتاه با پا که به اسانی به دست تیم حریف نیفتد
vane
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
vanes
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
competitor
هم اورد
rivaled
هم اورد
rival
هم اورد
moraine
یخ اورد
antagonist
هم اورد
antagonists
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
rivals
هم اورد
gifts
ره اورد
competitors
هم اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
rivaling
هم اورد
gift
ره اورد
souvenir
ره اورد
supplement
پس اورد هم اورد
souvenirs
ره اورد
rivalled
هم اورد
rivalling
هم اورد
flotsam
اب اورد
corrival
هم اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
simple
اسان
simpler
اسان
easy
اسان
easiest
اسان
simplest
اسان
potty
اسان
potties
اسان
easier
اسان
straightforward
اسان
degage
اسان
eath
اسان
duck soup
اسان
easygoing
اسان
cushier
اسان
cushy
اسان
facile
اسان
cushiest
اسان
consequences
دست اورد
jetsam
کالای اب اورد
presents
ره اورد اهداء
adversaries
مبارز هم اورد
consequence
دست اورد
grievous
اندوه اورد
presented
ره اورد اهداء
result
دست اورد
sizes
بر اورد کردن
resulting
دست اورد
resulted
دست اورد
presenting
ره اورد اهداء
size
بر اورد کردن
present
ره اورد اهداء
snowdrifts
برف باد اورد
snowdrift
برف باد اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com