English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
Other Matches
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
replace جایگزین کردن
replacing جایگزین کردن
replaced جایگزین کردن
subs جایگزین کردن
sub جایگزین کردن
replaces جایگزین کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
substituting قائم مقام جایگزین کردن
substitute قائم مقام جایگزین کردن
substituted قائم مقام جایگزین کردن
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another چیزی را به چیز دیگر انداختن
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
exchange دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders قرار دادن چیزی در چیز دیگر
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
exchanging دادن چیزی به جای چیز دیگر
She turned the conversation to another subject. او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
exchanges دادن چیزی به جای چیز دیگر
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
intruder قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanged دادن چیزی به جای چیز دیگر
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
superimpose قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
changer وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
superimposing قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituted قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substitute قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
alternatives چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
substituting قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
shares استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
alternative چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shared استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
inclusive چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
factor چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
degauss پاک کردن داده از روی نوارمغناطیسی و جایگزین کردن داده جدید
to lose track [of] فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
implicit function معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transformed تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
alternate track شیار جایگزین
seats جایگزین ساختن
locator جایگزین شونده
seated جایگزین ساختن
situated واقع در جایگزین
alternative cost هزینه جایگزین
seat جایگزین ساختن
variants رمزهای جایگزین
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
tabernacle مرقد جایگزین شدن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
replacement service سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
replacement bus service سرویس جایگزین رفت و آمد [حمل و نقل]
vga مین کند و با SVGA جایگزین شده است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
macro فرآیندی که فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جایگزین میشود
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
mos نیمههای اکسید آهن جایگزین . طرح و سافت مدار مجتماع
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
binding time زمان انقیاد مرحلهای که در ان مترجم شکل زبان ماشین نام ها وادرس ها را جایگزین انهامیکند
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
removes جابجا کردن به محل دیگر
remove جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
thesaurus فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
thesauruses فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
Pentium Pro قوی ترین پردازنده موجود سافت Intel. که جایگزین Pentium میشود برای PCهای با کارایی بالا
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfers کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
NiCad نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
literal چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
dummy متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummies متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
supersedes جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseding جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
supersede جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
superseded جانشین شدن جایگزین چیز دیگری شدن
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
installable device driver درایور وسیلهای که در حافظه بار شده است و مقیم است و با تابع مشابه به درون سیستم عامل جایگزین میشود
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com