English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (26 milliseconds)
English Persian
scull حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculled حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
sculls حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Search result with all words
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Other Matches
blankest حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
slide chasse حرکت با یک پا بجلو و فشار
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
rocket propulsion حرکت بجلو بوسیله موتورموشکی
Move along, please! [in a crowd] لطفا بجلو حرکت کنید! [در جمعیتی]
sculled قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
sculls قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
scull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
sculled حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن نوک یاپاشنه پا
skulls حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
skull حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
tacks سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
yawed حرکت جنبی قایق
yaw حرکت جنبی قایق
freeing حرکت قایق در جلو باد
frees حرکت قایق در جلو باد
underway شروع حرکت قایق در اب باکنترل
free حرکت قایق در جلو باد
freed حرکت قایق در جلو باد
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
trolling ماهیگیری با حرکت قایق و ازعقب ان
beats حرکت قایق بسمت باد
beat حرکت قایق بسمت باد
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
ooch حرکت غیرمجاز قایق بدون باد
washes حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
frostbiter قایق مخصوص حرکت درهوای سرد
headings سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
heading سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
gibes تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
starboard tack حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست
jibed تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibes تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibing تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
jibe تغییر سمت قایق در حال حرکت با باد
tacks تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacking تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tacked تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
tack تغییر سمت قایق در حرکت گوشه جلویی بادبان
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
in irons نقص در تعیین سمت حرکت که در نتیجه قایق بعقب بر می گردد
hydroplane نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaned نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplanes نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hydroplaning نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
canopies روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
bottom bouncing ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
shift حرکت دادن
movement حرکت دادن
shifted حرکت دادن
moves حرکت دادن
shifts حرکت دادن
moved حرکت دادن
move حرکت دادن
stir up <idiom> حرکت دادن
moveable قابل حرکت دادن
scurried بسرعت حرکت دادن
scurries بسرعت حرکت دادن
scurry بسرعت حرکت دادن
scurrying بسرعت حرکت دادن
propel بردن حرکت دادن
interrupting حرکت دادن وقفه
interrupt حرکت دادن وقفه
propels بردن حرکت دادن
moom umjigigi حرکت دادن بدن
propelled بردن حرکت دادن
routes فرمان حرکت دادن
interrupts حرکت دادن وقفه
courses بسرعت حرکت دادن
route فرمان حرکت دادن
coursed بسرعت حرکت دادن
course بسرعت حرکت دادن
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
traverse حرکت دادن لوله در سمت
advance حرکت دادن چیزی به جلو
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
whiff باصدای پف حرکت دادن وزیدن
advances حرکت دادن چیزی به جلو
air movements حرکت دادن ازراه هوا
traversing حرکت دادن لوله در سمت
traversed حرکت دادن لوله در سمت
stirred حرکت دادن بهم زدن
stirs حرکت دادن بهم زدن
stirrings حرکت دادن بهم زدن
stir حرکت دادن بهم زدن
traverses حرکت دادن لوله در سمت
yaw پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
papering روش حرکت دادن کاغذ به جلو
slew حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
paper روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papered روش حرکت دادن کاغذ به جلو
rouse از خواب بیدار شدن حرکت دادن
roused از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouses از خواب بیدار شدن حرکت دادن
yawed پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
papers روش حرکت دادن کاغذ به جلو
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
head way بجلو
onward بجلو
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
man handle با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
DFD نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
propels بجلو راندن
propelled بجلو راندن
prefrontal بجلو مغز
propel بجلو راندن
cursor tracking حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
trap سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
bytes حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
Keep moving! بجلو برو [بروید] !
ap koobi seogi راه رفتن بجلو
inclining خمیدگی بجلو و پایین
joysticks با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
ap dellyo chagi ضربه پا بجلو در زاویه 54درجه
go long تلاش درپاس طولانی بجلو
ap joo choom ایستادن اسب سواری بجلو
friction feed مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
mechanical mouse وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
sidestep traverse صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
jump-start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-started شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starting شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump start شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
jump-starts شروع از محل اغاز با پرش به هوا و بجلو
hangers اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
indents شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
hanger اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
passed عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
indenting شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
passes عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
CD دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
CDs دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
indent شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
balestra پرش کوتاه و سریع شمشیرباز بجلو برای حمله
lunge حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
lunges حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunging حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
boat space فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
elvate بالا بردن بالابردن لوله حرکت دادن لوله جنگ افزار در برد
hitch and go نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
blitter عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
showboat قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
scrolls حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com