Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
to make a for	دردسترس گذاشتن
Other Matches
on hand <idiom>	دردسترس
disposability	دردسترس
hand-to-hand	دردسترس
attainable	دردسترس
hand to hand	دردسترس
accessible	دردسترس
to hand	دردسترس
easy of a	دردسترس
available	دردسترس فراهم
provide	دردسترس قراردادن دراختیارقراردادن
provides	دردسترس قراردادن دراختیارقراردادن
avail	دردسترس واقع شدن
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
square away	سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
lays	گذاشتن
letting	گذاشتن
let	گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
placing	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
lets	گذاشتن
take in	تو گذاشتن
to trample on	گذاشتن
place	گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
places	گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
loads	گذاشتن
load	گذاشتن
put	گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
run home	جا گذاشتن
leaving	گذاشتن
puts	گذاشتن
leave	گذاشتن
placements	گذاشتن
putting	گذاشتن
lay	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
placement	گذاشتن
to beat back	عقب گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
respect	احترام گذاشتن به
respects	احترام گذاشتن به
to hand down	بارث گذاشتن
embed	کار گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
trepass	پافرا گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
juxtapose	پیش هم گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
depositing	به امانت گذاشتن
earmark	کنار گذاشتن
earmarks	کنار گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to sow mines	مین گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
invested	سرمایه گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
high tender	به مزایده گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
lagvt	سرپوش گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
instal	کار گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
fix	کار گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
fixes	کار گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
strand	تنها گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
put up to auction	به مزایده گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
put out to interest	به بهره گذاشتن
put on rudder	سکان گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
point	نوک گذاشتن
putting a condition	شرط گذاشتن
traced	اثر گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
set down	بزمین گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
regulater	قاعده گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
installs	کار گذاشتن
pigged	بچه گذاشتن
oviposit	تخم گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
cramp	درقید گذاشتن
cramps	درقید گذاشتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com