Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
Other Matches
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
illuminates
روشن کردن منطقه
illuminating
روشن کردن منطقه
illuminate
روشن کردن منطقه
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
histogen
منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
echo
انعکاس صدا انعکاس موج
echoed
انعکاس صدا انعکاس موج
echoes
انعکاس صدا انعکاس موج
echoing
انعکاس صدا انعکاس موج
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
illuminate
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flash
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight
روز روشن روشن کردن
daylit
روز روشن روشن کردن
reflecterize
ایجاد انعکاس کردن
reflectorize
ایجاد انعکاس کردن
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
microphonics
انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
explaining
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
interfaces
وصل کردن از طریق رابط
interface
وصل کردن از طریق رابط
metabolize
دگرگون کردن از طریق متابولیزم
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
parallax
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
typed
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
reversed
شکست وارونه کردن
reverses
شکست وارونه کردن
punctures
سوراخ کردن شکست
reversing
شکست وارونه کردن
puncture
سوراخ کردن شکست
reverse
شکست وارونه کردن
puncturing
سوراخ کردن شکست
punctured
سوراخ کردن شکست
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
hardest
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
روشن ضمیران روشن فکران
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
ignite
روشن کردن
power up
روشن کردن
power on
روشن کردن
ignited
روشن کردن
to fire up
روشن کردن
emblaze
روشن کردن
brighten
روشن کردن
turn on
روشن کردن
illumined
روشن کردن
to clear up
روشن کردن
to switch on
روشن کردن
to shed light on
روشن کردن
fire up
روشن کردن
igniting
روشن کردن
illume
روشن کردن
ignites
روشن کردن
illumine
روشن کردن
brightened
روشن کردن
brightening
روشن کردن
refreshes
روشن کردن
elucidates
روشن کردن
illumining
روشن کردن
illumines
روشن کردن
to bring tl light
روشن کردن
lumine
روشن کردن
elucidating
روشن کردن
clarifies
روشن کردن
clear
: روشن کردن
illuminating
روشن کردن
elucidated
روشن کردن
lightest
روشن کردن
brightens
روشن کردن
illuminates
روشن کردن
clears
: روشن کردن
refresh
روشن کردن
clearest
: روشن کردن
relume
روشن کردن
clarifying
روشن کردن
clearer
: روشن کردن
illuminate
روشن کردن
refreshed
روشن کردن
clarify
روشن کردن
lighted
روشن کردن
elucidate
روشن کردن
light
روشن کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
igniting
روشن کردن گیراندن
ignites
روشن کردن گیراندن
lightened
درخشیدن روشن کردن
lighten
درخشیدن روشن کردن
explicating
روشن کردن فاهرکردن
clarifying
روشن کردن یا شدن
lightens
درخشیدن روشن کردن
explicate
روشن کردن فاهرکردن
explicated
روشن کردن فاهرکردن
explicates
روشن کردن فاهرکردن
To light a fire .
آتش روشن کردن
To light ( kindle) a fire.
آتش روشن کردن
to kindle
آتش روشن کردن
to play with fire
آتش روشن کردن
to make something clear
چیزی را روشن کردن
restart
روشن کردن دوباره
ignited
روشن کردن گیراندن
ignite
روشن کردن گیراندن
clarify
روشن کردن یا شدن
turn over
<idiom>
موتور را روشن کردن
clarifies
روشن کردن یا شدن
lightening
درخشیدن روشن کردن
owl light
کمی روشن کردن
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
refurbished
روشن و تازه کردن
to light a cigarette
سیگاری را روشن کردن
refurbish
روشن و تازه کردن
refurbishes
روشن و تازه کردن
colder
روشن کردن یک کامپیوتر
refurbishing
روشن و تازه کردن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
coldest
روشن کردن یک کامپیوتر
cold start
دوباره روشن کردن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
ماشینی را روشن کردن
to bring out in relief
برجسته یا روشن کردن
colds
روشن کردن یک کامپیوتر
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
turn on
<idiom>
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
alights
روشن کردن اتش زدن
alight
روشن کردن اتش زدن
upstart
یکه خوردن روشن کردن
clearer
پیام کشف روشن کردن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
upstarts
یکه خوردن روشن کردن
to turn on
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
shines
براق کردن روشن شدن
clears
پیام کشف روشن کردن
mezzotint
نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto
نقاشی سایه روشن کردن
turn on
بجریان انداختن روشن کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com