English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
Other Matches
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
provisions of a contract شرایط قرار داد
classifying در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
advantaged کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
collates مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
ret در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
treated تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
treats تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
collate مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
treat تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
collated مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
cache memory فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
cache فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
strings attached <idiom> تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
utilised مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
underpinned پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpin پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
let (something) ride <idiom> ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
sets 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declares معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
locate جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
cls در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
instance بعنوان مثال ذکر کردن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
parent بعنوان والدین عمل کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
set قرار دادن
lodge قرار دادن
relative location قرار دادن
underexpose قرار دادن
lodged قرار دادن
settles قرار دادن
settle قرار دادن
lodges قرار دادن
parks قرار دادن
parked قرار دادن
sets قرار دادن
setting up قرار دادن
makes قرار دادن
putting قرار دادن
placements قرار دادن
placement قرار دادن
row قرار دادن
rowed قرار دادن
packs قرار دادن
pack قرار دادن
puts قرار دادن
lay قرار دادن
make قرار دادن
locate قرار دادن
lays قرار دادن
individuate تک قرار دادن
put قرار دادن
park قرار دادن
posit قرار دادن
rows قرار دادن
superpose قرار دادن
located قرار دادن
locates قرار دادن
locating قرار دادن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
prifix در جلوچیزی قرار دادن
oppressing درمضیقه قرار دادن
includes قرار دادن شمردن
place at disposal در دسترس قرار دادن
doubted موردتردید قرار دادن
doubts موردتردید قرار دادن
man قرار دادن سرنشین
mans قرار دادن سرنشین
prifixal در جلوچیزی قرار دادن
utilizes در دسترس قرار دادن
doubting موردتردید قرار دادن
pronate دمر قرار دادن
doubt موردتردید قرار دادن
oppresses درمضیقه قرار دادن
obligate در محظور قرار دادن
put to در تنگنا قرار دادن
model نمونه قرار دادن
lapped رویهم قرار دادن
sandwiches در تنگنا قرار دادن
modeled نمونه قرار دادن
modelled نمونه قرار دادن
models نمونه قرار دادن
set of the sails قرار دادن بادبانها
put in قرار دادن چیزی در
prefer جلو قرار دادن
plebeianize جزوتوده قرار دادن
ranges در طبقه قرار دادن
oppress درمضیقه قرار دادن
lap رویهم قرار دادن
place قرار دادن گماردن
impact زیرفشار قرار دادن
range در طبقه قرار دادن
impacts زیرفشار قرار دادن
ranged در طبقه قرار دادن
prefers جلو قرار دادن
preferring جلو قرار دادن
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
collimate موازی قرار دادن
colocate درمجاورت هم قرار دادن
encapsulate در محفظهای قرار دادن
encapsulates در محفظهای قرار دادن
encapsulating در محفظهای قرار دادن
couch درلفافه قرار دادن
couched درلفافه قرار دادن
couches درلفافه قرار دادن
utilised مورداستفاده قرار دادن
utilised در دسترس قرار دادن
utilises مورداستفاده قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
utilising مورداستفاده قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
include قرار دادن شمردن
utilize مورداستفاده قرار دادن
utilize در دسترس قرار دادن
utilizes مورداستفاده قرار دادن
back-up پشت قرار دادن
back up پشت قرار دادن
meddles در وسط قرار دادن
sandwich در تنگنا قرار دادن
sandwiched در تنگنا قرار دادن
purgatory در برزخ قرار دادن
subjects در معرض قرار دادن
treats موردعمل قرار دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com