English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
Other Matches
I'm beginning to get scared [hungry] . آهسته آهسته به ترس می افتم [گرسنه می شوم] .
accelerando آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
cultural tourism گردشگری فرهنگی
Carpool هم سفری [گردشگری] [خودرو رانی]
ride [American E] سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
SLOW آهسته
foot pace قدم آهسته
crises بحران
acme بحران
panics بحران
crisis بحران
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
great depression بحران بزرگ
recessions بحران اقتصادی
nervous breakdowns بحران روانی
nervous breakdown بحران روانی
precritical قبل از بحران
economic crisis بحران اقتصادی
economic depression بحران اقتصادی
depression بحران اقتصادی
energy crisis بحران انرژی
financial crisis بحران مالی
identity crisis بحران هویت
recession بحران اقتصادی
gold crisis بحران طلا
crises shaken <adj.> بحران زده
depressions بحران اقتصادی
crisis team گروه ضد بحران
snail's pace <idiom> حرکت آهسته روبه جلو
inch پیمودن مسیر [به طریق آهسته]
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
Put the table down gently. میز زا آهسته زمین بگذارید
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
the hour has struck موقع بحران رسید
to be over the hump [American] <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be over the worst <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be off the hook <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to come out of the woods <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
to be out of the woods <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
business depression بحران کسب و کار
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
asymmetric video compression تا روی کامپیوتر آهسته هم اجرا شود
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
precritical مقدمه بحران قبل از وخامت
betterment ترمیم
regeneration ترمیم
amendment ترمیم
reconstructions ترمیم
reconstruction ترمیم
recovery ترمیم
amendments ترمیم
recoveries ترمیم
restoration ترمیم
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
tensions بحران تحت فشار قرار دادن
tension بحران تحت فشار قرار دادن
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
cabinet reshuffle ترمیم کابینه
restoring ترمیم کردن
error recovery ترمیم خطا
file recovery ترمیم فایل
recovers ترمیم شدن
recovering ترمیم شدن
recover ترمیم شدن
restored ترمیم کردن
reshuffling ترمیم کردن
amend ترمیم کردن
reforms ترمیم کردن
reform ترمیم کردن
restores ترمیم کردن
amending ترمیم کردن
amended ترمیم کردن
rehabilitate ترمیم کردن
rehabilitating ترمیم کردن
rehabilitated ترمیم کردن
reshuffle ترمیم کردن
rehabilitates ترمیم کردن
reshuffles ترمیم کردن
restore ترمیم کردن
reshuffled ترمیم کردن
restoration اعاده ترمیم
juncture بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
recoverable error خطای قابل ترمیم
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
error recovery procedures رویههای ترمیم خطا
recoverable error خطای ترمیم پذیر
cost of reproduction هزینه نوسازی و ترمیم
e r p برنامه ترمیم اروپا
hottest تشخیص و ترمیم خطا
relief ترمیم اسایش خاطر
hotter تشخیص و ترمیم خطا
hot تشخیص و ترمیم خطا
orthopaedics اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی
patching ترمیم سنگفرش لکه گیری
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
irrecoverable error خطای غیر قابل ترمیم
adagio رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
orthopedics اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی استخوانپزشکی
cost of maintenance هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
logic ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
to anneal سخت کردن [روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی] [فلزات] [مهندسی]
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
hardest که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
logic ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
crafts صنعت
craftsman trade صنعت
trade صنعت
art صنعت
arts صنعت
traded صنعت
industries صنعت
craft صنعت
artless بی صنعت
industry صنعت
halted دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halt دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
chiasmus صنعت قلب
technology صنعت شناسی
craftsmen هنرپیشه صنعت گر
technologies صنعت شناسی
mysteries صنعت هنر
craftsman هنرپیشه صنعت گر
manufacturing صنعت ساخت
industrialists صنعت کار
industrialists صاحب صنعت
industrialist صنعت کار
industrialist صاحب صنعت
domestic industry صنعت داخلی
mystery صنعت هنر
cottage industry صنعت روستایی
hyperbole صنعت اغراق
export industry صنعت صادراتی
motorcar industry صنعت اتومبیل
automotive industry صنعت اتومبیل
automotive صنعت اتومبیل
industrial espionage جاسوسی در صنعت
contracting industry صنعت ساختمان
declining industry صنعت رو به زوال
manufacturing industry صنعت کارخانهای
metal working industry صنعت فلزکاری
extractive industry صنعت استخراجی
family industry صنعت خانوادگی
haniwork صنعت دست
ceramics industry صنعت سرامیک
handicraft صنعت دستی
competitive industry صنعت رقابتی
infant industry صنعت نوزاد
labour intensive industry صنعت کاربر
computer industry صنعت کامپیوتر
filmdom صنعت سینما
simile صنعت تشبیه
artificer صنعت کار
cottage industries صنعت روستایی
agro industry کشت و صنعت
similes صنعت تشبیه
industrialism صنعت گرایی
structrual engineering industry صنعت سازه
textile industry صنعت نساجی
textile industry صنعت بافندگی
iron industry صنعت اهن
weak industry صنعت ضعیف
weak industry صنعت کساد
sick industry صنعت بیمار
palinode صنعت انکار
oil industry صنعت نفت
philotechnic صنعت دوست
plastic industry صنعت پلاستیک
electric industry صنعت برق
antistrophe صنعت تجنیس
service industry صنعت خدمات
buffer استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
troubleshoot 1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
beaver خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
beaver fur خز سگ آبی [صنعت پوشاک]
declining industry صنعت درحال تنزل
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
expanding industry صنعت در حال گسترش
handicraft صنعت دستی حرفه
constant cost industry صنعت هزینههای ثابت
electrotechnology شناخت صنعت برق
talkie صنعت فیلم ناطق
metaphor صنعت استعاره کنایه
transport industry صنعت حمل و نقل
transport trade صنعت حمل و نقل
barrier to entry منع ورود به صنعت
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com