Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (23 milliseconds)
English
Persian
date
قرار دادن داده در یک متن
dates
قرار دادن داده در یک متن
Search result with all words
put
قرار دادن داده در پشته
puts
قرار دادن داده در پشته
putting
قرار دادن داده در پشته
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
capture
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
captures
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
capturing
قرار دادن داده در سیستم کامپیوتری
packing
قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
archive
قرار دادن داده در محیط ذخیره سازی
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
Other Matches
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
strobe
سیگنالی که بیان میکند داده معتبر در باس داده قرار دارد
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
authorized
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
deployed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
applied
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
installed
<adj.>
<past-p.>
قرار داده شده
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
firmware
RO قرار داده شده است ابزار استوار
packing
برنامهای که داده را در فضاهای ذخیره سازی کوچک قرار میدهد
integral controller
واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
immediate
دستیابی سریع به داده چرا که در فیلد آدرس دستور قرار دارد
sequence
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد
slip sheet
صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
sequences
بررسی اینکه داده ذخیره شده به صورت مناسب قرار دارد
storing
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cordon bleu
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
sequences
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
sequence
تعداد موضوعات یا داده هایی که به صورت لیست مرتب منط قی قرار دارد
posit
قرار دادن
lodge
قرار دادن
lodges
قرار دادن
lodged
قرار دادن
settle
قرار دادن
placement
قرار دادن
placements
قرار دادن
makes
قرار دادن
make
قرار دادن
pack
قرار دادن
underexpose
قرار دادن
individuate
تک قرار دادن
packs
قرار دادن
row
قرار دادن
superpose
قرار دادن
set
قرار دادن
sets
قرار دادن
setting up
قرار دادن
settles
قرار دادن
rowed
قرار دادن
located
قرار دادن
parked
قرار دادن
locating
قرار دادن
locates
قرار دادن
park
قرار دادن
lay
قرار دادن
put
قرار دادن
putting
قرار دادن
relative location
قرار دادن
parks
قرار دادن
puts
قرار دادن
lays
قرار دادن
rows
قرار دادن
locate
قرار دادن
shuttle
ماکو
[وسیله ای که نخ پود در آن قرار گرفته و بین نخ های تار عبور داده می شود.]
decimal
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
worded
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
DD/D
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
word
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
to lead by the nose
الت قرار دادن
emplace
در محلی قرار دادن
utilizing
در دسترس قرار دادن
meddled
در وسط قرار دادن
sandwich
در تنگنا قرار دادن
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
prifixal
در جلوچیزی قرار دادن
compacted
تنگ هم قرار دادن
utilises
مورداستفاده قرار دادن
put to
در تنگنا قرار دادن
impact
زیرفشار قرار دادن
purgatory
در برزخ قرار دادن
prefer
جلو قرار دادن
utilizes
در دسترس قرار دادن
oppress
درمضیقه قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
utilize
مورداستفاده قرار دادن
encapsulates
در محفظهای قرار دادن
utilizes
مورداستفاده قرار دادن
encapsulating
در محفظهای قرار دادن
incase
در صندوق قرار دادن
placing
قرار دادن گماردن
modelled
نمونه قرار دادن
prifix
در جلوچیزی قرار دادن
models
نمونه قرار دادن
utilizing
مورداستفاده قرار دادن
include
قرار دادن شمردن
prefers
جلو قرار دادن
includes
قرار دادن شمردن
utilised
در دسترس قرار دادن
sandwiches
در تنگنا قرار دادن
impacts
زیرفشار قرار دادن
sandwiched
در تنگنا قرار دادن
enfilade
روبروی هم قرار دادن
compact
تنگ هم قرار دادن
meddle
در وسط قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
set of the sails
قرار دادن بادبانها
laminate
رویهم قرار دادن
preferring
جلو قرار دادن
couch
درلفافه قرار دادن
places
قرار دادن گماردن
subjecting
در معرض قرار دادن
couched
درلفافه قرار دادن
model
نمونه قرار دادن
couches
درلفافه قرار دادن
modeled
نمونه قرار دادن
utilised
مورداستفاده قرار دادن
subject
در معرض قرار دادن
subjected
در معرض قرار دادن
place
قرار دادن گماردن
colocate
درمجاورت هم قرار دادن
inprocess
درجریان قرار دادن
boxed
قرار دادن در یک جعبه
utilising
مورداستفاده قرار دادن
side
در یکسو قرار دادن
put in
قرار دادن چیزی در
back up
پشت قرار دادن
mans
قرار دادن سرنشین
man
قرار دادن سرنشین
ranges
در طبقه قرار دادن
plebeianize
جزوتوده قرار دادن
back-up
پشت قرار دادن
colocate
در مجاور هم قرار دادن
lapped
رویهم قرار دادن
lap
رویهم قرار دادن
doubts
موردتردید قرار دادن
utilize
در دسترس قرار دادن
compacting
تنگ هم قرار دادن
doubting
موردتردید قرار دادن
doubted
موردتردید قرار دادن
pronate
دمر قرار دادن
sides
در یکسو قرار دادن
to put down
پایین قرار دادن
range
در طبقه قرار دادن
treated
موردعمل قرار دادن
treat
موردعمل قرار دادن
place at disposal
در دسترس قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
utilising
در دسترس قرار دادن
obligate
در محظور قرار دادن
lead by the nose
الت قرار دادن
meddles
در وسط قرار دادن
collimate
موازی قرار دادن
treats
موردعمل قرار دادن
encapsulate
در محفظهای قرار دادن
compacts
تنگ هم قرار دادن
ranged
در طبقه قرار دادن
immurement
در دیوار قرار دادن
doubt
موردتردید قرار دادن
oppressing
درمضیقه قرار دادن
utilize
مورد استفاده قرار دادن
holster
در جلد چرمی قرار دادن
encyst
در کیسه یا تخمدان قرار دادن
holsters
در جلد چرمی قرار دادن
take to task
مورد مواخذه قرار دادن
cradles
درچهارچوب یاکلاف قرار دادن
number
قرار دادن طرح در متن
sky
در مقام منیعی قرار دادن
market
درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market
درمعرض فروش قرار دادن
marginalising
مورد کمتوجهی قرار دادن
embowel
در شکم چیزی قرار دادن
marginalize
مورد کمتوجهی قرار دادن
idolises
صنم قرار دادن پرستیدن
numbers
قرار دادن طرح در متن
detaching
زیرامر قرار دادن یکانها
detaches
زیرامر قرار دادن یکانها
detach
زیرامر قرار دادن یکانها
marginalised
مورد کمتوجهی قرار دادن
skies
در مقام منیعی قرار دادن
marginalises
مورد کمتوجهی قرار دادن
invading
مورد تجاوز قرار دادن
to put on the market
درمعرض فروش قرار دادن
emplace
در محل معینی قرار دادن
idolising
صنم قرار دادن پرستیدن
pits
درگود مبارزه قرار دادن
post
گماردن نگهبان قرار دادن
inveigh
مورد حمله قرار دادن
outshone
تحت الشعاع قرار دادن
inveighing
مورد حمله قرار دادن
outshining
تحت الشعاع قرار دادن
inveighs
مورد حمله قرار دادن
outshines
تحت الشعاع قرار دادن
outshine
تحت الشعاع قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com