Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (23 milliseconds)
English
Persian
contain
قرار دادن چیزی در درون
contained
قرار دادن چیزی در درون
contains
قرار دادن چیزی در درون
Search result with all words
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
Other Matches
encapsulated
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
put in
قرار دادن چیزی در
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
setover
روی چیزی قرار دادن
embowel
در شکم چیزی قرار دادن
position
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
قرار دادن چیزی در محل خاص
superposition
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
classifying
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
underlay
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlays
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
integral controller
واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
cuts
روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
cut
روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد
PCMCIA
- سوزنی که در انتهای کارت PCMCIA درون حفره آن قرار دارد
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
card
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
cards
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
intakes
مقدارجذب چیزی به درون
intake
مقدارجذب چیزی به درون
empty
بدون چیزی در درون
emptier
بدون چیزی در درون
emptied
بدون چیزی در درون
empties
بدون چیزی در درون
emptiest
بدون چیزی در درون
full
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
indravgnt
ریزش چیزی سوی درون
fullest
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
internal evidence
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
expansion unit
وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
waterbath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
inquiry
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
inquiries
ال پرسیدن . 2-دستیابی به دادن درون سیستم کامپیوتری
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
intercoastal
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
top
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
dot matrix
روش شکل دادن به حروف با استفاده ازنقاط درون ماتریسهای مستط یلی
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
packs
قرار دادن
pack
قرار دادن
relative location
قرار دادن
settles
قرار دادن
makes
قرار دادن
posit
قرار دادن
put
قرار دادن
puts
قرار دادن
lays
قرار دادن
putting
قرار دادن
lay
قرار دادن
row
قرار دادن
underexpose
قرار دادن
placements
قرار دادن
rowed
قرار دادن
rows
قرار دادن
make
قرار دادن
settle
قرار دادن
placement
قرار دادن
superpose
قرار دادن
sets
قرار دادن
parks
قرار دادن
lodges
قرار دادن
setting up
قرار دادن
locate
قرار دادن
located
قرار دادن
locates
قرار دادن
park
قرار دادن
set
قرار دادن
locating
قرار دادن
lodge
قرار دادن
individuate
تک قرار دادن
lodged
قرار دادن
parked
قرار دادن
doubt
موردتردید قرار دادن
set of the sails
قرار دادن بادبانها
impact
زیرفشار قرار دادن
ranges
در طبقه قرار دادن
back up
پشت قرار دادن
back-up
پشت قرار دادن
prifixal
در جلوچیزی قرار دادن
include
قرار دادن شمردن
includes
قرار دادن شمردن
to put down
پایین قرار دادن
pronate
دمر قرار دادن
places
قرار دادن گماردن
prifix
در جلوچیزی قرار دادن
obligate
در محظور قرار دادن
compacted
تنگ هم قرار دادن
compacting
تنگ هم قرار دادن
prefer
جلو قرار دادن
compacts
تنگ هم قرار دادن
place
قرار دادن گماردن
placing
قرار دادن گماردن
place at disposal
در دسترس قرار دادن
pile up
<idiom>
روی هم قرار دادن
oppressing
درمضیقه قرار دادن
oppresses
درمضیقه قرار دادن
prefers
جلو قرار دادن
preferring
جلو قرار دادن
oppress
درمضیقه قرار دادن
lead by the nose
الت قرار دادن
impacts
زیرفشار قرار دادن
put to
در تنگنا قرار دادن
treats
موردعمل قرار دادن
ranged
در طبقه قرار دادن
range
در طبقه قرار دادن
doubted
موردتردید قرار دادن
treated
موردعمل قرار دادن
treat
موردعمل قرار دادن
doubting
موردتردید قرار دادن
compact
تنگ هم قرار دادن
doubts
موردتردید قرار دادن
laminate
رویهم قرار دادن
lapped
رویهم قرار دادن
lap
رویهم قرار دادن
plebeianize
جزوتوده قرار دادن
utilised
مورداستفاده قرار دادن
utilizes
مورداستفاده قرار دادن
boxed
قرار دادن در یک جعبه
mans
قرار دادن سرنشین
utilizes
در دسترس قرار دادن
utilizing
مورداستفاده قرار دادن
models
نمونه قرار دادن
modelled
نمونه قرار دادن
sandwiches
در تنگنا قرار دادن
modeled
نمونه قرار دادن
sides
در یکسو قرار دادن
utilizing
در دسترس قرار دادن
model
نمونه قرار دادن
encapsulates
در محفظهای قرار دادن
purgatory
در برزخ قرار دادن
man
قرار دادن سرنشین
side
در یکسو قرار دادن
sandwiched
در تنگنا قرار دادن
sandwich
در تنگنا قرار دادن
utilises
مورداستفاده قرار دادن
utilises
در دسترس قرار دادن
couched
درلفافه قرار دادن
utilising
مورداستفاده قرار دادن
couch
درلفافه قرار دادن
encapsulating
در محفظهای قرار دادن
incase
در صندوق قرار دادن
utilising
در دسترس قرار دادن
immurement
در دیوار قرار دادن
encapsulate
در محفظهای قرار دادن
inprocess
درجریان قرار دادن
utilised
در دسترس قرار دادن
utilize
مورداستفاده قرار دادن
utilize
در دسترس قرار دادن
emplace
در محلی قرار دادن
meddle
در وسط قرار دادن
subjected
در معرض قرار دادن
subjecting
در معرض قرار دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com