English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
assignment ماموریت دادن انتقال افهار
assignments ماموریت دادن انتقال افهار
Other Matches
remarks افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark افهار داشتن افهار نظریه دادن
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
commissions ماموریت دادن
commission ماموریت دادن
commissioning ماموریت دادن
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
detailing بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
detail بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
opine افهار نظر کردن نظریه دادن
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
shifting انتقال دادن
transferring انتقال دادن
transports انتقال دادن
alienating انتقال دادن
alienates انتقال دادن
carried انتقال دادن
to carry over انتقال دادن
carry انتقال دادن
transporting انتقال دادن
transported انتقال دادن
transport انتقال دادن
transfer انتقال دادن
shifts انتقال دادن
shifted انتقال دادن
evocate انتقال دادن
alienate انتقال دادن
shift انتقال دادن
gear انتقال دادن
demise انتقال دادن
carrying انتقال دادن
carries انتقال دادن
deliveries انتقال دادن
transfers انتقال دادن
delivery انتقال دادن
detaches انتقال دادن
detach انتقال دادن
carry over انتقال دادن
geared انتقال دادن
gears انتقال دادن
detaching انتقال دادن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
redeploy نقل و انتقال دادن
shift fire انتقال دادن اتش
shifted انتقال تیر دادن
shift fire انتقال اتش دادن
redeploys نقل و انتقال دادن
tabling به جدولی انتقال دادن
shifts انتقال تیر دادن
tables به جدولی انتقال دادن
shuttled نقل و انتقال دادن
shuttle نقل و انتقال دادن
tabled به جدولی انتقال دادن
table به جدولی انتقال دادن
demise انتقال دادن مال
redeploying نقل و انتقال دادن
moved تغییردادن انتقال دادن
shift انتقال تیر دادن
moves تغییردادن انتقال دادن
redeployed نقل و انتقال دادن
switch fire انتقال تیر دادن
shuttles نقل و انتقال دادن
move تغییردادن انتقال دادن
assign انتقال دادن وواگذار کردن
assigned انتقال دادن وواگذار کردن
conduct انتقال دادن رهبری کردن
make over انتقال دادن دوباره ساختن
carry over انتقال به صفحه بعد دادن
conducted انتقال دادن رهبری کردن
assigns انتقال دادن وواگذار کردن
conducting انتقال دادن رهبری کردن
assigning انتقال دادن وواگذار کردن
conducts انتقال دادن رهبری کردن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
demise انتقال دادن مال با وصیت
remise انتقال دادن گذشت کردن
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiated وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
forward tell انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
commissioning :ماموریت
task ماموریت
tasks ماموریت
assignments ماموریت
missions ماموریت
commissions :ماموریت
apostleship ماموریت
commission :ماموریت
assignment ماموریت
mission ماموریت
errands ماموریت
errand ماموریت
duty ماموریت
tours سیاحت ماموریت
sea duty ماموریت دریایی
commission ماموریت امریه
tour سیاحت ماموریت
permanent oppointment ماموریت دایمی
commission ارتکاب ماموریت
touring سیاحت ماموریت
toured سیاحت ماموریت
temporary duty ماموریت موقت
reinforcing ماموریت تقویتی
specified mission ماموریت تصریحی
missions وابسته به ماموریت
staff duty ماموریت ستادی
political mission ماموریت سیاسی
task unit یگان ماموریت
stations محل ماموریت
stationed محل ماموریت
station محل ماموریت
end of mission ماموریت تمام
functions ماموریت عمل
commissioned ماموریت دار
commissioning ماموریت امریه
mission time مدت ماموریت
air mission ماموریت هوایی
mission وابسته به ماموریت
agency گماشتگی ماموریت
abort انصراف از ماموریت
mission type متضمن ماموریت
field duty ماموریت رزمی
agentship ماموریت پیشکاری
fire mission ماموریت اتش
fire task ماموریت اتش
activity ماموریت عمل
agencies گماشتگی ماموریت
implied mission ماموریت استنتاجی
commissioning ارتکاب ماموریت
combat duty ماموریت رزمی
commissions ماموریت امریه
appointment quota سهمیه ماموریت
mission type حاوی ماموریت
mission objectives هدفهای ماموریت
commissions ارتکاب ماموریت
functioned ماموریت عمل
function ماموریت عمل
primary mission ماموریت اصلی
implied task ماموریت استنتاجی
activities ماموریت عمل
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
surface mission ماموریت دفاع زمینی
short tour ماموریت کوتاه مدت
post محل ماموریت موضع
posts محل ماموریت موضع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com