Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
join up
مجتمع کردن هواپیماها
Other Matches
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
parking plan
طرح پارک کردن هواپیماها
integrates
مجتمع کردن
integrate
مجتمع کردن
integrating
مجتمع کردن
assembled
مجتمع کردن
assembles
مجتمع کردن
assemble
مجتمع کردن
taxiway
محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
handover
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
duck
درگیر شدن هواپیماها
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
ducks
درگیر شدن هواپیماها
flight control
سیستم کنترل هواپیماها
ducked
درگیر شدن هواپیماها
duckings
درگیر شدن هواپیماها
ground alert
اماده باش زمینی هواپیماها
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
ground alert
اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
replenish
سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
replenished
سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
replenishing
سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
replenishes
سرویس وسوختگیری هواپیماها تجدیدسوخت
approach sequence
ترتیب توالی تقرب هواپیماها
taxi
حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxies
حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxiing
حرکت هواپیماها روی باند فرود
taxied
حرکت هواپیماها روی باند فرود
integrate circuit transistor
ترانزیستور در مدار مجتمع ترانزیستور مجتمع
combat liaison
حفظ ارتباط بین هواپیماها درحین پرواز
into plane service
تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
pathfinder guidance
هدایت هواپیماها به وسیله هواپیمای راهنمای مسیر یاراهیاب
zmarker beacon
برج مراقبت نشان دهنده محل فرودگاه به هواپیماها
force rendezvous
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات
approach schedule
برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
availability factor
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
stepped up separation
حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی
stream takeoff
حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
complex
مجتمع
complexes
مجتمع
colonies
مجتمع
colony
مجتمع
integrated circuit
مدار مجتمع
integrate electronics
الکترونیک مجتمع
tail clusters
ابگیرهای مجتمع
i.c.
مدار مجتمع
integrate system
سیستم مجتمع
integrate circuit
مدار مجتمع
integrate resistor
مقاومت مجتمع
integrated circuit
مدار مجتمع IC
port complex
مجتمع بندری
integrate transmission line
خط انتقال مجتمع
regrouping
مجتمع شدن
hardware
مدارهای مجتمع
integrated program
برنامه مجتمع
regrouped
مجتمع شدن
regroup
مجتمع شدن
regroups
مجتمع شدن
biocinosis
مجتمع زیستی
integration
مجتمع سازی
cell assembly
مجتمع یاختهای
integrated data processing
پردازش داده مجتمع
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
microcircuit
مدار مجتمع پیچیده
integrated software
نرم افزار مجتمع
medium scale integration
مدار مجتمع با دو قطعه
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
integrate logic circuit
مدار منطقی مجتمع
idp
پردازش داده مجتمع
integrate magnetic circuit
مدار مغناطیسی مجتمع
integrate transmission system
سیستم انتقال مجتمع
monolithic integrated circuit
مدار مجتمع یکپارچه
integrate semiconductor circuit
مدار نیمه هادی مجتمع
shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
small scale integration
مجتمع سازی در مقیاس کوچک
retail park
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail park
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
mall
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre
[British]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
retail centre
[British]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
commercial center
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
integrate circuit technology
مطالعه فن مدار مجتمع تکنولوژی ای سی
mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
shopping mall
[American]
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
strip mall
مجتمع خرید
[تجارت و بازرگانی]
medium scale intergration
مجتمع سازی در مقیاس متوسط
microcontroller
مدار مجتمع که حاوی CPU
large scale integration
مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
medium scale integration
مجتمع سازی در مقیاس متوسط
usli
مجتمع سازی درمقیاس ماوراء بزرگ
speeches
مدار مجتمع با صوت تولید شده .
speech
مدار مجتمع با صوت تولید شده .
parallels
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallelling
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallelled
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
integrated accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
paralleling
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
paralleled
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
parallel
مدار مجتمع مخصوص که تمام تصدیق ها
ultra large scale integration
مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
very large scale integration
مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
base complex
مجتمع پایگاه هوایی یا دریایی یا زمینی و غیره
generation
کامپیوترهایی که از مدارهای مجتمع و نه ترانزیستور استفاده می کنند
generations
کامپیوترهایی که از مدارهای مجتمع و نه ترانزیستور استفاده می کنند
crom
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
lsi
Integration Scale Large مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
opto electronics
تکنولوژی مربوط به مجتمع سازی دانش نور و الکترونیک
comprehensive job
کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
ices
System Engineering IntegratedCivil سیستم مجتمع مهندسی عمران
jumbo chip
مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
msi
مجتمع سازی در مقیاس متوسط Integration Scale edium
substrate
ماده اصلی که روی آن یک مدار مجتمع ایجاد میشود
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
beacons
برج دریایی برج مراقبت برج کنترل هواپیماها
beacon
برج دریایی برج مراقبت برج کنترل هواپیماها
thirds
محدوده کامپیوترها که مدررهای مجتمع به جای ترانزیستور به کار می رفتند
metal oxide semiconductor
طراحی مدار مجتمع و روش ساخت با استفاده جفت تراتریستورهای p و n
third
محدوده کامپیوترها که مدررهای مجتمع به جای ترانزیستور به کار می رفتند
vhsic program
Circuit Integration HighSpeed Very program برنامه مدار مجتمع بسیارسریع
microprocessor
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
microprocessors
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
inhibits
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibit
توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
pinout
شرح محل سوزن ها در مدار مجتمع به همراه کار و سیگنال آنها
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
piggyback
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
piggybacks
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
dual
استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
wafer
یک قطعه نازک سیلیکون که بر روی ان مدارات مجتمع جهت ایجاد یک تراشه قرار دارند
SOS
Sapphire On Silicon فرایند ساخت تراشههای مجتمع روی لایههای سیلیکان و یاقوت کبود
wafers
یک قطعه نازک سیلیکون که بر روی ان مدارات مجتمع جهت ایجاد یک تراشه قرار دارند
wafer scale integration
یک قطعه بزرگ که از مدارهای مجتمع کوچکتر تشکیل شده است که بهم وصل هستند
silicon
قطعه نازک کریستال سیلیکون خالص با قط ر چند اینچ که روی آن مدارهای مجتمع قرار دارند.
jazz
یک سیستم نرم افزاری فنی مجتمع که برای ریزکامپیوترهای اپل مک اینتاش ساخته شده است
photo pattern generation
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
gate
تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
oxides
روش تولید و طراحی خانواده مدارهای مجتمع با استفاده از هادیهای آهن و اکسید روی نیمه هادی
oxide
روش تولید و طراحی خانواده مدارهای مجتمع با استفاده از هادیهای آهن و اکسید روی نیمه هادی
sherlu
اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
dip
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
dips
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
gates
تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
in circuit emulator
ای که وسیله یا مدار مجتمع را تقلید میکند و وارد یک سیستم جدید یا خطادار میشود برای بررسی صحت کار ان
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
universal
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
flattest
بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
flat
بسته مدار مجتمع که لبههای آن افقی هستند و باعث میشود وسیله مستقیماگ در PBS نصب شود و نیازی به سوراخها نیست
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
marshalling
تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
multi board computer
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
microelectronics
طراحی و ساخت مدارهای الکترونیکی با مدارهای مجتمع و قط عات
wafers
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
mos
روش تولید و طراحی برای مدارهای مجتمع خاص با استفاده از هادیهای آهنی و اکسی روی نیمه هادی . و نیز مراجعه شود به MOSFET
metal oxide semiconductor
روش تولید و طراحی برای خانوادههای خاصی از مدارهای مجتمع با استفاده از الگویی از هادیهای آهنی و اکسیر که روی نیمه هادی قرار دارند
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
microprocessor
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessors
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
electronic
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com