English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
Other Matches
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
drags به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
dragged به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
post time زمان شروع اسبدوانی
commencement of employment زمان شروع اشتغال
initial setting time of concrete زمان شروع گرفتن سیمان
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
carriage return سیگنال یا کلیدی که به شروع خط بعد کاغذ یا صفحه نمایش می رود
responses 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
response 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
launching شروع یا اجرای یک برنامه
launches شروع یا اجرای یک برنامه
launched شروع یا اجرای یک برنامه
launch شروع یا اجرای یک برنامه
late time زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
start off شروع کردن شروع شدن
register که حاوی آدرس شروع برنامه است
registering که حاوی آدرس شروع برنامه است
registers که حاوی آدرس شروع برنامه است
block time زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
values هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
valuing هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
value هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
colds روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
executed دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
executes دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
executing دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
execute دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
helo پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
resumed شروع مجدد برنامه ازنقط های که ترک شده بود , بدون تغییرداده
aggregates دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
aggregate دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
resume شروع مجدد برنامه ازنقط های که ترک شده بود , بدون تغییرداده
resumes شروع مجدد برنامه ازنقط های که ترک شده بود , بدون تغییرداده
resuming شروع مجدد برنامه ازنقط های که ترک شده بود , بدون تغییرداده
narrative statement عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
fall back شروع مجدد یک برنامه پس از رفع خطا از نقط های که توابع فراخوانده شده بودند
reset برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
resets برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
initiation شروع کار شروع
recycling برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
recycle برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
cycles زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
initialize تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد
halt دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
right of begin حق شروع
kick off شروع
onset شروع
beginning شروع
openings شروع
opening شروع
beginnings شروع
open fire شروع
inchoation شروع
incipience or ency شروع
kick-off <idiom> شروع
get-go <idiom> شروع
Redo it. Do it over again. از سر شروع کن
inception شروع
to strike into شروع کردن
put in hand شروع کردن
trig خط شروع مسابقه
firing line خط شروع تیراندازی
beginning of message شروع پیغام
beginning of message شروع پیام
jump off شروع حمله
beginning of negotiations شروع مذاکره
initial نقط ه شروع
starting block سکوی شروع
rise and shine شروع بیداری
initialed نقط ه شروع
tee off شروع کردن
initialing نقط ه شروع
dozy شروع به فسادکرده
doziest شروع به فسادکرده
start element عنصر شروع
dozier شروع به فسادکرده
initialled نقط ه شروع
jump off شروع بحمله
start bit بیت شروع
start key کلید شروع
start of heading شروع عنوان
start of taxt شروع متن
initialling نقط ه شروع
start signal علامت شروع
initials نقط ه شروع
start in <idiom> شروع کار
terminus a que نقطه شروع
embark upon شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> بد شروع کردن
scratch line خط شروع مسابقه
attempting شروع به جرم
take up <idiom> شروع کردن
touch off <idiom> شروع کاری
hash mark خط شروع مسابقه
attempted theft شروع به سرقت
line of departure خط شروع حمله
lis mota شروع دعوی
commence شروع کردن
cold start شروع سرد
commenced شروع کردن
take up <idiom> شروع یک سرگرمی
take on <idiom> شروع به همکاری
get one's feet wet <idiom> شروع کردن
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
embark شروع کردن
embarked شروع کردن
embarking شروع کردن
embarks شروع کردن
here goes nothing <idiom> آماده شروع
kick off <idiom> شروع کردن
set about <idiom> شروع کردن
headstart امتیاز در شروع
come to <idiom> شروع کاری
commences شروع کردن
commencing شروع کردن
zero محل شروع
zeroes محل شروع
streek شروع کردن
zeros محل شروع
commencer شروع کننده
warm start شروع گرم
attempts شروع به جرم
shove off <idiom> شروع ،ترک
attempted شروع به جرم
starting platform سکوی شروع
starting gate دروازه شروع
germinating شروع به رشدکردن
germinates شروع به رشدکردن
burgeon شروع برشدکردن
burgeoned شروع برشدکردن
restart شروع دوباره
restart شروع مجدد
kick off شروع حمله
launch an attack شروع حمله
burgeoning شروع برشدکردن
burgeons شروع برشدکردن
germinate شروع به رشدکردن
germinated شروع به رشدکردن
attempt شروع به جرم
proceed with deliberations شروع مذاکرات
values نقط ه شروع
set out شروع بکارکردن
alphas اغاز شروع
origins نقطه شروع
sorties شروع حرکت
set in شروع کردن
initial point نقطه شروع
resumption تجدید شروع
value نقط ه شروع
incipit شروع و اغاز
starters شروع کننده
sortie شروع حرکت
alpha اغاز شروع
starter شروع کننده
valuing نقط ه شروع
splash line خط شروع غواصی
outbreaks شروع حادثه
outbreak شروع حادثه
began شروع کرده
origin نقطه شروع
to start from the beginning [to start afresh] از آغاز شروع کردن
start آغاز [ابتدا] [شروع]
to break into a run شروع کردن به دویدن
dig in <idiom> شروع به خوردن کردن
thrust line خط شروع حمله ناگهانی
gate دروازه شروع اسکی
d day روز شروع عملیات
gates دروازه شروع اسکی
get in on the ground floor <idiom> ازابتدا شروع کردن
postponemnet of inception تعویق شروع کار
redid شروع مجدد از ابتدا
tune up شروع باواز کردن
to start شروع کردن به دویدن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
attempted murder شروع به قتل عمد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com