English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (48 milliseconds)
English Persian
enter وارد یا ثبت کردن
entered وارد یا ثبت کردن
enters وارد یا ثبت کردن
Search result with all words
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
queried زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
voice وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voicing وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
job استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
jobs استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
decimal کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
graphics وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
languages نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
manual عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
credit درستون بستانکار وارد کردن
credited درستون بستانکار وارد کردن
crediting درستون بستانکار وارد کردن
credits درستون بستانکار وارد کردن
involve گیر انداختن وارد کردن
involves گیر انداختن وارد کردن
involving گیر انداختن وارد کردن
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
feed روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
keyboarding عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
keyboarding وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
tablet صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
tablets صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
roster وارد صورت کردن
rosters وارد صورت کردن
key وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
blemish خسارت وارد کردن
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
log وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
logs وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
initiate وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
initiated وارد کردن
initiated تازه وارد کردن
initiates وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
initiating وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
type وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
typed وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
induct وارد کردن
inducted وارد کردن
inducting وارد کردن
inducts وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
inputting وارد کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
backhand باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands باپشت راکت ضربت وارد کردن
response صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
Other Matches
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
bring in وارد کردن
importing وارد کردن
make an entry وارد کردن
import وارد کردن
imported وارد کردن
reimport دوباره وارد کردن
to exert force [on] نیرو وارد کردن [بر]
importing عمل وارد کردن
imported عمل وارد کردن
inflict casualty خسارت وارد کردن
import عمل وارد کردن
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
inputted عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
to give somebody a blow به کسی ضربه وارد کردن
take a strain وارد کردن فشار به طناب
swear in باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in با مراسم تحلیف وارد کردن
input عمل وارد کردن اطلاعات
ingrate تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
to sit for an examination در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
to e. upon acovnt book همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to swear in با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
cracking وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
escape character کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
mode وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
keypad مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
relevant وارد
hep وارد
familiar وارد در
to make an entry of وارد
comer وارد
infare وارد
intrant وارد
pertinenet وارد به
conscious وارد
arrived وارد شدن
the post has come پست وارد شد
newcomers تازه وارد
arriving وارد شدن
arrived in paris وارد شدم
incomer شخص وارد
newcomer تازه وارد
inbound وارد شونده
importer وارد کننده
knowledgeable وارد بکار
entrant وارد شونده
conversant وارد متبحر
proficient وارد به فن با لیاقت
arrive وارد شدن
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
lic وارد بودن
entered وارد شدن
importers وارد کننده
versant اشنا وارد
impoter وارد کننده
intervener وارد ثالث
enters وارد شدن
new comer تازه وارد
inflictable وارد اوردنی
incoming وارد شونده
importable وارد کردنی
carechumen تازه وارد
enter وارد شدن
check-ins وارد شدن
get in وارد شدن
impotable وارد کردنی
ingoing وارد شونده
check in وارد شدن
entrants وارد شونده
arrives وارد شدن
check-in وارد شدن
new arrived تازه وارد شده
naturalises جزوزبانی وارد شدن
naturalize جزوزبانی وارد شدن
inflicted ضربت وارد اوردن
circumstantiate وارد جزئیات شدن
To deliver (strike ) a blow . ضربه وارد ساختن
put into port وارد بندر شدن
naturalizes جزوزبانی وارد شدن
inflict ضربت وارد اوردن
naturalising جزوزبانی وارد شدن
seacraft وارد به رموزدریا نوردی
ward leonard control کنترل وارد لئونارد
log in وارد شدن به سیستم
naturalizing جزوزبانی وارد شدن
log on وارد شدن به سیستم
tenderfoot ادم تازه وارد
inflicts ضربت وارد اوردن
endamage خسارت وارد اوردن
weather wise وارد بجریانات روز
to become personal وارد شخصیات شدن
To go into detailes. وارد جزئیات شدن
barges سرزده وارد شدن
inflicting ضربت وارد اوردن
He entered at that very moment . درهمان لحظه وارد شد
barge سرزده وارد شدن
ravaging خرابی وارد اوردن
to barge in سر زده وارد شدن
impotable مجازبرای وارد شدن
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
leakages به خزانه وارد نمیشود
To enter politics . وارد سیاست شدن
barged سرزده وارد شدن
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
muscles بزور وارد شدن
enter the game وارد بازی شدن
To barge in on someone. سر زده وارد شدن
muscle بزور وارد شدن
ravage خرابی وارد اوردن
entering group گروه وارد شونده
central load نیروی وارد به مرکز
ravaged خرابی وارد اوردن
ravages خرابی وارد اوردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
leakage به خزانه وارد نمیشود
I slipped into the room . یواشکی وارد اطاق شد
forms یات مربوطه را وارد میکند
formed یات مربوطه را وارد میکند
Enter it in the books . آنرا دردفاتر وارد کنید
form یات مربوطه را وارد میکند
to go on stage وارد صحنه [نمایش] شدن
To be in the know . To be in the picture . وارد بودن ( مطلع وآگاه )
the strain on a rope فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
modes یات مربوطه را وارد میکند
the objection will not lie ان ایراد وارد نخواهد بود
mode یات مربوطه را وارد میکند
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
to take toll of any one تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
incurring متحمل شدن وارد امدن
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
incurred متحمل شدن وارد امدن
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
To make a forcible entry into a building. بزور وارد ساختمانی شدن
to barge in بدون دعوت وارد شدن
As I entered the house… هینطور که وارد خانه شدم
To enter the arena of bloody politics. وارد صحنه سیاست شدن
uncharted در نقشه یاجدول وارد نشده
incur متحمل شدن وارد امدن
incurs متحمل شدن وارد امدن
to enter into an enquiry وارد باز جویی شدن
We entered the room together . باهم وارد اطاق شدیم
She wI'll arrive on friday morning . جمعه صبح وارد خواهد شد
She entered the room as naked as the day she was born . لخت وعور وارد اتاق شد
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
To enter the arena . وارد میدان کسی شدن
expansion team تیم تازه وارد به لیگ
inductee کسیکه وارد خدمت شده
in- توپی که وارد دروازه شده
in توپی که وارد دروازه شده
to break in به زور و غیر قانونی وارد شدن
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
casseroles نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
casserole نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
sixth man نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود
supervene اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
join issue with a person با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
He is well versed in business . درامور با زرگانی کاملا" وارد است
iam not in prac tice چندی است وارد کار نیستم
proselytize بدین تازهای وارد شدن یاکردن
negotiating وارد معامله شدن انتقال دادن
intruding فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrude فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
diffraction loading منتجه نیروهای وارد بیک شیئی
intrudes فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
proselytising بدین تازهای وارد شدن یاکردن
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com