| Total search result: 201 (18 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| hidden |
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| hidden |
خط وی تشکیل دهنده شی سه بعدی ولی هنگام نمایش آن به صورت دوبعدی پاک می شوند |
| depth quening |
سه بعدی کردن یک شی دوبعدی |
| model geometric |
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل |
| quadratic quotient search |
الگوریتم بازرسی کننده که به هنگام تست مکانهای بعدی جدول از یک ادرس دوگانه استفاده میکند |
| vdt |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| VDUs |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| VDU |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
| orphaned |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
| orphans |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
| orphan |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
| damaged in transit |
صدمه دیده هنگام ترانزیت |
| subroutine |
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود |
| positive |
که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد |
| infinity |
مسافت شی از دید شخصی که اشعههای نور از شی موازی دیده می شوند. |
| reads |
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است |
| read |
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است |
| observer |
مشاهده کننده |
| observers |
مشاهده کننده |
| participant observer |
مشاهده گر شرکت کننده |
| dynamically |
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن |
| dynamic |
سیستمی که منابع آن در هنگام اجرای برنامه اختصاص داده می شوند و نه پیش از آن |
| stop |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| stopped |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| stops |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| store |
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند |
| stopping |
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی |
| storing |
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند |
| transparent |
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست |
| transparently |
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست |
| cache memory |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| cache |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| caches |
بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند. |
| hyphens |
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود |
| hyphen |
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود |
| quad |
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند |
| quads |
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند |
| stack |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
| stacked |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
| stacks |
ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود |
| sector |
دیسکی که شیارها با آدرس و داده کد شروع که در هنگام فرمت دیسک روی آن نوشته میشود, شرح داده می شوند |
| sectors |
دیسکی که شیارها با آدرس و داده کد شروع که در هنگام فرمت دیسک روی آن نوشته میشود, شرح داده می شوند |
| free form |
نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد |
| observers |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
| observer |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
| doa |
شرح محصولی که به هنگام دریافت از سازنده یا تهیه کننده کار نمیکند |
| flags |
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است |
| flag |
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است |
| shift |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| shifts |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| shifted |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
| projecting |
تولید نمایش گرافیکی دو بعدی از یک صفحه سه بعدی تصویر |
| optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
saddle bag |
خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.] |
| spooler |
برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده |
| oughtn't |
نباید |
| ought not |
نباید |
| PHIGS |
برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است |
| sequential |
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند |
| one must |
نباید گفت |
| overlay |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| traffic |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| trafficking |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| overlaying |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| overlays |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
| traffics |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| trafficked |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
| activity |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
| activities |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
| One must let sleeping dogs lie. |
دنبال شر نباید رفت |
| routines |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| routinely |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| routine |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
| batch processing |
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند |
| preemptive multitasking |
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت |
| stacks |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stacked |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| stack |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
| his heart to grief |
دل بکف غصه نباید سپرد |
| You should not over – exert yourself. |
نباید بخودتان فشار بیاورید |
| end |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| ended |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| ends |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
| detects |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detecting |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detected |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| detect |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
| One must not judge by appearances . |
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد |
| We should not have lost sight of the fact that ... |
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که .. |
| I musn't eat food containing ... |
من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم. |
| forbid |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
| forbids |
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود |
| No one needed to know save herself / outside herself [American E] . |
به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد. |
Time lost cannot be won again. <idiom> |
فرصت غنمیت است نباید از دست داد. |
| throwing line |
نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند |
| Something wI'll turn up . |
خدا بزرگ است ( نباید ما یوس ونا امید شد ) |
| This must not happen in future at any cost. |
در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید. |
| to tell somebody something [to let somebody in on something] <idiom> |
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند. |
| saturated colour |
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند |
| trimetrogon |
عکاسی هوایی با استفاده ازسه بعد یا صفحه سه بعدی عکاسی سه بعدی هوایی |
| piezoelectric |
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند |
| machiavelian |
مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید |
| one should not drop the pilot |
شخص نباید رایزنی راکه بدواطمینان پیدا کرده است رها کند |
| to shoot one's mouth off <idiom> |
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه] |
| clear one's ears |
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب |
| bubble sort |
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند |
| course line shot |
مشاهده در خط |
| observation |
مشاهده |
| observations |
مشاهده |
| seeing |
مشاهده |
| observantion |
مشاهده |
row |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
| rowed |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
| rows |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
| faculty of observation |
قوه مشاهده |
| observational techniques |
فنون مشاهده |
| naturalistic observation |
مشاهده طبیعی |
| twing |
مشاهده کردن |
| observation error |
خطای مشاهده |
| perceived |
مشاهده کردن |
| sees |
مشاهده کردن |
| behold |
مشاهده کردن |
| observes |
مشاهده کردن |
| objective |
قابل مشاهده |
| observing |
مشاهده کردن |
| perceive |
مشاهده کردن |
| perceives |
مشاهده کردن |
| perceiving |
مشاهده کردن |
| objectives |
قابل مشاهده |
| perceptivity |
قوه مشاهده |
| beheld |
مشاهده شده |
| beheld |
مشاهده کرده |
| unseen |
مشاهده نشده |
| ovservation |
قوه مشاهده |
| observational |
مبنی بر مشاهده |
| beholding |
مشاهده کردن |
| observability |
مشاهده پذیری |
| animadversion |
مراقبت مشاهده |
| beholds |
مشاهده کردن |
| see |
مشاهده کردن |
| apperceive |
مشاهده کردن |
| observe |
مشاهده کردن |
| observed |
مشاهده کردن |
| perception of an object |
مشاهده یا دیدن چیزی |
| ovservation |
مشاهده رصد کردن |
| empirically |
از روی مشاهده و تجربه |
| perceivable |
مشاهده کردنی دیدنی |
| indiscernibly |
بطور غیرقابل مشاهده |
| perceptiveness |
بینایی قوه مشاهده |
| observed score |
نمره مشاهده شده |
| observed frequency |
بسامد مشاهده شده |
| participant observation |
مشاهده توام با مشارکت |
| observable quantity |
کمیت مشاهده پذیر |
| histories |
صفحاتی که مشاهده شده |
| observational error |
خطای مشاهده [ریاضی] |
| a posteriori |
مبنی بر تجربه و مشاهده |
spot |
مشاهده کردن گلوله ها |
| sight the anchor |
مشاهده کردن لنگر |
| perception |
مشاهده قوه ادراک |
| imperceptibly |
بطور غیرقابل مشاهده |
| perceptions |
مشاهده قوه ادراک |
| imperceptible |
غیر قابل مشاهده |
| history |
صفحاتی که مشاهده شده |
| spots |
مشاهده کردن گلوله ها |
| identify |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
| identified |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
| identifies |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
| reviews |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
| identifying |
مشاهده کردن شناسایی کنید |
| imperceptibility |
غیر قابل مشاهده بودن |
| review |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
| reviewing |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
| reviewed |
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی |
| corrector |
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده |
| see for oneself |
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن |
| eying |
دیده |
eye |
دیده |
| eyes |
دیده |
| eyeing |
دیده |
| eye water |
اب دیده |
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. |
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت. |
confucion symbols |
علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود |
| privileged communication |
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود |
| observer |
دیده بان |
| sightless |
دیده نشده |
| scout |
دیده وری |
| observers |
دیده بان |
| feeders |
دیده بان |
| vedette |
دیده ورسوار |
| worldly wise |
جهان دیده |
| hardened steel |
فولاد اب دیده |
| in sight |
دیده شدنی |
| scout car |
خودرو دیده ور |
| feeder |
دیده بان |
| light struck |
نور دیده |
| feeler |
دیده بان |
| feelers |
دیده بان |
| imperceptible |
دیده نشدنی |
| eyeless |
بی بصیرت بی دیده |
| monitoring |
دیده بانی |
| damaged |
خسارت دیده |