Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
disposable personal income
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
Other Matches
to say grace
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
convertible
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
before or after the f.
پیش یاپس از
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
statitizing
فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
european monetary agreement
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
to give
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
saving institutions
موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
saves
پس انداز کردن
saved
پس انداز کردن
to lay aside
پس انداز کردن
lay by
پس انداز کردن
lay-by
پس انداز کردن
lay-bys
پس انداز کردن
salt away
<idiom>
پس انداز کردن
save
پس انداز کردن
save money
پس انداز کردن
to lay up
پس انداز کردن
to cut out
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
sock away
پول پس انداز کردن
lay aside
پس انداز کردن انداختن
get ready
اماده کردن
provide
اماده کردن
provides
اماده کردن
set
اماده کردن
to string up
اماده کردن
primed
اماده کردن
readying
اماده کردن
belay
اماده کردن
sets
اماده کردن
to pickle a rod for
اماده کردن
preparation
اماده کردن
make ready
اماده کردن
primes
اماده کردن
prime
اماده کردن
supplied
اماده کردن
supply
اماده کردن
supplying
اماده کردن
harnessed
اماده کردن
drafted
اماده کردن
draft
اماده کردن
drafts
اماده کردن
preparing
اماده کردن
setting up
اماده کردن
prepare
اماده کردن
prepares
اماده کردن
readies
اماده کردن
readied
اماده کردن
accommodated
اماده کردن
confect
اماده کردن
ready
اماده کردن
preparations
اماده کردن
accommodates
اماده کردن
harnessing
اماده کردن
unlimber
اماده کردن
harness
اماده کردن
pre treatment
اماده کردن
outfits
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
to save for retirement
برای بازنشستگی پس انداز کردن
saves
نجات دادن پس انداز کردن
save
نجات دادن پس انداز کردن
saved
نجات دادن پس انداز کردن
fitting out
اماده کردن ناو
geared
کردن اماده کارکردن
gear
کردن اماده کارکردن
do up
اماده استفاده کردن
forearms
قبلا اماده کردن
forearm
قبلا اماده کردن
train
اماده کردن اسب
to fit with
اماده کردن برای
knock-ups
سردستی اماده کردن
knock-up
سردستی اماده کردن
knock up
سردستی اماده کردن
trained
اماده کردن اسب
forespeak
قبلا اماده کردن
trains
اماده کردن اسب
gears
کردن اماده کارکردن
set up
اماده تیراندازی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
landscaping
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscaped
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscapes
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
landscape
چشم انداز بامنظره تزئین کردن
sensate
اماده پذیرش حس احساس کردن
forthcomming
اماده برای ارائه کردن
snow farming
اماده کردن پیست اسکی
make ready
اماده شدن حاضر کردن
to study up
خود را اماده امتحانات کردن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spots
کشف کردن اماده پرداخت
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact
اماده چاپ کردن تحریر کردن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
to gather up
جمع اوری کردن اماده کردن
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
marshals
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshaling
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
enarm
مسلح شدن اماده کارزار کردن
marshaled
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization
اماده کردن برای کار در زمستان
edited
اماده چاپ کردن تغییر دادن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit
اماده چاپ کردن تغییر دادن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
tropicalization
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
arm
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
grooms
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
groom
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
dispatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketches
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatched
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatch
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
sketch
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
list
شیار کردن اماده کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
lineup
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
spooling
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
pockets
پولی
venal
پولی
pocket
پولی
mercenaly
پولی
impecuniousity
بی پولی
moneyary
پولی
moneyed
پولی
impecuniosity
بی پولی
pecuniary
پولی
monetary
پولی
master clear
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
alert force
نیروهای اماده باش نیروهای اماده
borer
هرچیزیکه وسیله سوراخ کردن باشد
monetary targets
اهداف پولی
money order
حواله پولی
monetary unit
واحد پولی
money orders
حواله پولی
monetary system
سیستم پولی
monetary sector
بخش پولی
monetary school
مکتب پولی
pecuniary liability
ضمانت پولی
grooved pulley
پولی شیاردار
monetary value
ارزش پولی
reconvert
پولی را مجدداتسعیرکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com