Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
activated complex
کمپلکس فعال شده
Other Matches
complexes
کمپلکس
complex
کمپلکس
inert complex
کمپلکس بی اثر
planar complex
کمپلکس مسطح
intermediate complex
کمپلکس واسطه
labile complex
کمپلکس تغییرپذیر
coordinated complex
کمپلکس کوئوردینانسی
sigma complex
کمپلکس سیگما
active
هدف فعال خط مشی فعال
complexing agent
عامل کمپلکس دهنده
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
complexing agent
عامل کمپلکس کننده
spin paired complex
کمپلکس اسپین زوج شده
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
go-ahead
فعال
energetic
فعال
strenuous
فعال
smacker
فعال
operational
فعال
active cell
سل فعال
up
فعال
upped
فعال
upping
فعال
snell
فعال
smacking
فعال
sthenic
فعال
active
فعال
light foot
فعال
light footed
فعال
efective
فعال
astir
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
active sonar
سونار فعال
active aircraft
هواپیمای فعال
active analysis
تحلیل فعال
active area
ناحیه فعال
active absorption
جذب فعال
active center
مرکز فعال
hot money
پول فعال
activation
فعال کردن
activation
فعال سازی
activator
فعال ساز
actinic rays
اشعه فعال
activation barrier
سد فعال سازی
active avoidance
اجتناب فعال
active balance
مانده فعال
active program
برنامه فعال
active site
محل فعال
actual output
بازداده فعال
active site
موضع فعال
active sonar
ردیاب فعال
active stock
موجودی فعال
active therapy
درمان فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active window
پنجره فعال
actuator
فعال کننده
adrenergic
فعال شونده
enthalpy
حرارت فعال
active mine
مین فعال
active lines
خطهای فعال
active installation
قسمت فعال
active index
شاخص فعال
active carbon
کربن فعال
active cell
سلول فعال
active centers
مراکز فعال
active device
دستگاه فعال
active element
عنصر فعال
active file
پرونده فعال
active file
فایل فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active index
ایندکس فعال
active installation
تاسیسات فعال
cycle stock
موجودی فعال
operating personnel
پرسنل فعال
activating
فعال کردن
active
فعال کنشی
passives
غیر فعال
inactive
غیر فعال
kinetic energy
نیروی فعال
activate
فعال کردن
trig
فعال سرحال
whip up
<idiom>
فعال کردن
come alive
<idiom>
فعال ماندن
semiactive
نیمه فعال
spiritous
فعال زنده
spirituous
فعال سرزنده
passive
غیر فعال
activates
فعال کردن
acting
فعال کاری
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
active force
نیروی فعال
out of action
غیر فعال
activated
فعال کردن
optically active
فعال نوری
absorbo cel
سلولوز فعال شده
activation energy
انرژی فعال سازی
surfactants
مواد فعال در سطح
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
ce
تراشه فعال کننده
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
active zone of well
حوزه فعال چاه
active status
خط مشی فعال توپخانه
euchromatin
بخش فعال کروماتین
active sonar
رادار دریایی فعال
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
cationic
دارای کاتیون فعال
active labor force
نیروی کار فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
deactivated
غیر فعال کردن
activated diffusion
پخش فعال شده
activated cathode
کاتد فعال شده
activated charcoal
ذغال فعال شده
activated charcoal
کربن فعال شده
activated carbon
ذغال فعال شده
activated carbon
کربن فعال شده
passive element
یکان غیر فعال
pragmatic
فعال واقع بین
reactivate
دوباره فعال کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivating
دوباره فعال کردن
overactive
فوق العاده فعال
activity
فعال یا مشغول بودن
activities
فعال یا مشغول بودن
idle money
پول غیر فعال
activated sludge
لجن فعال شده
active database
پایگاه دادههای فعال
inactivate
غیر فعال کردن
arm
خط وط وقفه فعال شده .
go getter
شخص فعال و زرنگ
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go-getters
شخص فعال و زرنگ
deactivate
غیر فعال کردن
reactive power
توان غیر فعال
deactivates
غیر فعال کردن
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
passive sonar
ردیاب غیر فعال
pragmatics
فعال واقع بین
reactive current
جریان غیر فعال
deactivating
غیر فعال کردن
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
lie by
غیر فعال باقی ماندن
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
activation
فعال شدن کنش وری
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
standby
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
sessions
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edit
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
interrupting
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hot
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupts
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
child process
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child program
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
integrated circuit
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
microchips
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
head switching
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
handle
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com