Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
tie up
<idiom>
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
Other Matches
throw a monkey wrench into
<idiom>
آرام آرام متوقف کردن چیزی
pull-in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
loop
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
work into
<idiom>
آرام آرام مجبور شدن
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
Susurrus
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
acquiesce
آرام کردن
halts
متوقف کردن
halt
متوقف کردن
halted
متوقف کردن
put under the ban
متوقف کردن
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stopping the work
متوقف کردن کار
stops
متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill
ترافیک را متوقف کردن
stopped
متوقف کردن ایستگاه
stopping
متوقف کردن ایستگاه
gravel
شن دار متوقف کردن
stop
متوقف کردن ایستگاه
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
check
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
fielding
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
phaseout
تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
actualize
عملی کردن
to give effect to
عملی کردن
to put in practice
عملی کردن
put inpractice
عملی کردن
accomplish
عملی کردن
bring inbeing
عملی کردن
carry out
عملی کردن
execute
عملی کردن
put in practice
عملی کردن
carry into effect
عملی کردن
put ineffect
عملی کردن
implement
عملی کردن
carry ineffect
عملی کردن
actualise
[British]
عملی کردن
make a reality
عملی کردن
fulfill
[American]
عملی کردن
make something happen
عملی کردن
bring into being
عملی کردن
put into effect
عملی کردن
put into practice
عملی کردن
cancels
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
effecting
عملی کردن معلول
effect
عملی کردن معلول
effected
عملی کردن معلول
plan implementation
عملی کردن برنامه
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest
<idiom>
رها کردن ،متوقف کردن
Suit the action to the word.
حرفی را فورا" عملی کردن
logging
عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
laid-back
آرام
restrained
آرام
even-tempered
آرام
tone down
<idiom>
آرام ساختن
simmer down
<idiom>
آرام شدن
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
downers
آرام بخش
downer
آرام بخش
Be quiet !
آرام باش !
Relax!
آرام باش!
mild-mannered
آرام ومودب
hushed
آرام وصلحآمیز
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
to keep one's feet on the ground
<idiom>
آرام و استوار ماندن
He is calm and composed.
آرام وخونسرد است
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
a quiet backwater
محل آرام و عقب افتاده
To simmer down .
آرام شدن (پس از خشم وعصبانیت )
deadlines
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
The evening was very pleasant, albeit a little quiet.
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
sail
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed
باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumber
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering
چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
crash
متوقف
crashed
متوقف
insolvent
متوقف
crashes
متوقف
crashingly
متوقف
halts
متوقف
crashing
متوقف
installed
متوقف
dead in the water
متوقف در اب
abeyant abeyance
متوقف
abeyant
متوقف
halted
متوقف
halt
متوقف
loitered
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter
معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
stopper
متوقف کننده
stopped
متوقف کننده
stand fast
متوقف شدن
halts
متوقف شدن
throwback
متوقف سازی
hold on
<idiom>
متوقف شدن
stopple
متوقف کننده
dead in the water
متوقف در دریا
halted
متوقف شدن
to come to a stand
متوقف شدن
come to a stand
متوقف شدن
stops
متوقف کننده
to put to a pause
متوقف ساختن
stopping
متوقف کننده
stoppers
متوقف کننده
pull in
متوقف شدن
slap down
متوقف ساختن
holding attack
تک متوقف کننده
lay off
متوقف ساختن
pull-in
متوقف شدن
halt
متوقف شدن
throwbacks
متوقف سازی
suppressible
متوقف کردنی
let up
<idiom>
کم کم متوقف شدن
fetch up
متوقف شدن
stop
متوقف کننده
pt down
متوقف ساختن
pull-ins
متوقف شدن
to bear oneself
حرکت کردن
move
حرکت کردن
skew
کج حرکت کردن
skews
کج حرکت کردن
whir
حرکت کردن
departure
حرکت کردن
sail
حرکت کردن
waggled
حرکت کردن
skewing
کج حرکت کردن
waggles
حرکت کردن
moved
حرکت کردن
sailings
حرکت کردن
moves
حرکت کردن
to weigh anchor
حرکت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com