Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English
Persian
to set on foot
آغاز نهادن
Other Matches
activate
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activated
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activates
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
activating
آغاز یک فرآیند یا آغاز کار یک وسیله
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
cocking
کج نهادن
invests
نهادن
investing
نهادن
invest
نهادن
cock
کج نهادن
invested
نهادن
cocks
کج نهادن
at
[in]
the beginning
در آغاز
[درابتدا ]
to begin again
از نو آغاز کردن
school age
سن آغاز تحصیل
interring
در قبر نهادن
to set a trap
دام نهادن
to lay the foundations of
بنیاد نهادن
to lay it on with a trowel
نهادن قراردادن
interred
در خاک نهادن
interring
در خاک نهادن
inter
در قبر نهادن
entitle
نام نهادن
incarcerated
در زندان نهادن
incarcerates
در زندان نهادن
incarcerating
در زندان نهادن
bottom
بنیان نهادن
entitles
نام نهادن
entitling
نام نهادن
inter
در خاک نهادن
inters
در خاک نهادن
inters
در قبر نهادن
to dig up the hatchet
اغازجنگ نهادن
vat
در خمره نهادن
vats
در خمره نهادن
intitle
نام نهادن
doin
روبخرابی نهادن
enmesh
دردام نهادن
to fall tl blows
اغازجنگ نهادن
incage
درقفس نهادن
incept
بنیاد نهادن
inearth
درخاک نهادن
bottoms
بنیان نهادن
lay down
کنارگذاشتن در کف نهادن
institute
بنیاد نهادن
instituted
بنیاد نهادن
institutes
بنیاد نهادن
instituting
بنیاد نهادن
cage
درقفس نهادن
cages
درقفس نهادن
interred
در قبر نهادن
to assume the a
بنیادجنگ نهادن
to take to
اغاز نهادن
inhume
در خاک نهادن
incarcerate
در زندان نهادن
overtaxes
بارسنگین نهادن بر
overtaxed
بارسنگین نهادن بر
overtax
بارسنگین نهادن بر
shuts
برهم نهادن
title
نام نهادن
titles
نام نهادن
inchoate
بنیاد نهادن
to step in
قدم نهادن در
exposed
در معرض نهادن
to step inside
قدم نهادن در
overtaxing
بارسنگین نهادن بر
to walk in
قدم نهادن در
shutting
برهم نهادن
shut
برهم نهادن
exposures
در معرض نهادن
exposure
در معرض نهادن
to cage up
درقفس نهادن
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
come online
<idiom>
آغاز به کار کردن
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
pullulate
اغاز توسعه نهادن
set
نهادن مرتب کردن
sets
نهادن مرتب کردن
kow-towing
پیشانی بر زمین نهادن
kow-tows
پیشانی بر زمین نهادن
To lay the foundation.
پی نهادن ( پی ریزی کردن )
To lay a wreath ( of flowers ).
دسته ( تاج ) گه نهادن
enmesh
گرفتارکردن درشبکه نهادن
kow-towed
پیشانی بر زمین نهادن
kow-tow
پیشانی بر زمین نهادن
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
kotow
پیشانی برخاک نهادن
kowtow
پیشانی برخاک نهادن
to step aside
بیکسو گام نهادن
to knock head
پیشانی برخاک نهادن
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
to bell the cat
زین برگرگ نهادن
lay by the heels
در بند یا زندان نهادن
setting up
نهادن مرتب کردن
die down
روبزوال نهادن مردن
starting whistle
سوت آغاز بازی
[ورزش]
to launch
[start]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را آغاز کردن
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
to be back to square one
<idiom>
دوباره به سر
[آغاز]
کار رسیدن
early foot
سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
It marked the beginning of a war.
این آغاز جنگ بود.
submit
گردن نهادن مطیع شدن
entered
بدست اوردن قدم نهادن در
submitting
گردن نهادن مطیع شدن
submits
گردن نهادن مطیع شدن
submitted
گردن نهادن مطیع شدن
begins
اغاز نهادن شروع کردن
begin
اغاز نهادن شروع کردن
to lay by the heels
در بند نهادن بزمین زدن
immesh
در دام نهادن گرفتار کردن
enters
بدست اوردن قدم نهادن در
enter
بدست اوردن قدم نهادن در
uplifts
متعال ساختن روبتعالی نهادن
uplift
متعال ساختن روبتعالی نهادن
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
B box
که حاوی آدرس آغاز برنامه است
whistle for the start of the second half
سوت آغاز نیمه دوم بازی
beginning
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
beginnings
حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
I will be instigating
[initiating]
legal proceedings.
من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
basically
بررسی از نقط ه آغاز همه چیز
overreached
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
enfetter
دربند نهادن درقید عبودیت ازردن
overreach
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
overreaches
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
enchain
در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
outmatch
عقب گذاشتن قدم فراتر نهادن از
overreaching
پا از حد خود فراتر نهادن بیش از حد گستردن
to step out
گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
to clock in
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
dte
وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
to clock on
[British E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to punch in
[American E]
[in the workplace]
مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
applet
برنامه هایی که از Panel Contral آغاز می شوند
theorize
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
delta clock
مین میکند و باعث میشود کامپیوتر یا مدار از نو آغاز به کارکنند
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
timed
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
doubled up
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
roots
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
root
گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
interludes
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
interlude
تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
beginnings
نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
beginning
نشانه آغاز یک رشته داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا نوار
azerty keyboard
روشن قرار دادن کلیدها روی صفحه کلید که خط اول AZERTY آغاز میشود
enabled
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enable
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabling
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
command
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commands
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commanded
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
Startup folder
پرونده خاص در دیسک سخت که حاوی برنامه هایی است که خودکار اجرا می شوند وقتی که کار ویندوز را آغاز میکند
enable
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
edit
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
enabled
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enables
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
edited
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
enabling
سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
interblock gap
نوار مغناطیسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک بعدی
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
associated document
سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
associated file
سیستم عامل به طور خود کار از ابتدای برنامه کار بردی آغاز میکند
name someone after
<idiom>
اسم نهادن روی کسی
[به کسی لقب دادن]
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
housekeeping
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
parent program
برنامه ای که برنامه دیگر را آغاز میکند.
gap
نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
gaps
نوار مغناطسی خالی بین انتهای یک بلاک داده و آغاز بلاک داده بعدی
hot
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com