English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
Other Matches
fanned بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fan بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fanning بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
fans بیشترین تعداد ورودی ها که یک مدار یا قطعه میتواند با آن کار کند
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixed point notation = نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
print تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
prints تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
printed تعداد حروف که یک قطعه میتواند پیش از نیاز به جایگزینی چاپ کند
totals کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totalled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totalling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
total کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
hash کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
aggregates بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
aggregate بیشترین سرعتی که داده روی کانال مشخص میتواند ارسال شود
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
activities بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
resolution بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
resolutions بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
activity بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
tolerances بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerance بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
limit load بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
flip-flops قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
fields تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
fielded تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
specificity نرخ ورودیهای نامرتبط , که از کل اعداد ورودیهای نامرتبط فایل یا پایگاه داده یا کتابخانه بازیابی نشده باشد
untimate load بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
earom Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
intolerantly بدون تحمل متعصبانه
Can count on the fingers of one hand <idiom> رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
graphic تعداد پیکس هایی که کامپیوتر روی صفحه نمایش میتواند نشان دهد
libraries 1-تعداد توابع نرم افزاری خاص . که کاربر میتواند در برنامه خود وارد کند
library 1-تعداد توابع نرم افزاری خاص . که کاربر میتواند در برنامه خود وارد کند
microcomputer اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micro اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
refreshes تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refresh تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refreshed تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
pickup field زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
productive مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
industrial union اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opens تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
terra firma قطعه اصلی خطه بدون جزیره
uninterruptable power supply منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
freeware نرم افزاری که در دامنه عمومی قرار دارد و هر کسی بدون پرداخت میتواند از آن استفاده کند
cpu پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
demo نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
latest event time دیرترین زمانیکه تا ان زمان یک واقعه میتواند اتفاق بیافتد بدون انکه مدت اجرای پروژه طولانی تر گردد
non destructive cursor مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
scalable software برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
segmentation تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
individualism فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
rhomb design طرح قاب لوزی [این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
divan cover [قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
too much of a good thing غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
anatomize قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
fragments قطعه قطعه کردن
fragmenting قطعه قطعه کردن
segments قطعه قطعه کردن
fragment قطعه قطعه کردن
fritters قطعه قطعه کردن
segment قطعه قطعه کردن
fritter قطعه قطعه کردن
adders مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
EDO memory فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
thole تحمل کردن
keep up تحمل کردن
to give support to تحمل کردن
suffered تحمل کردن
suffer تحمل کردن
dure تحمل کردن
put up with تحمل کردن
tolerates تحمل کردن
tolerating تحمل کردن
suffers تحمل کردن
vasbyt تحمل کردن
tolerated تحمل کردن
sustained تحمل کردن
abhide تحمل کردن
sustain تحمل کردن
support تحمل کردن
dree تحمل کردن
withstands تحمل کردن
sit down under تحمل کردن
tolerate تحمل کردن
withstanding تحمل کردن
withstand تحمل کردن
lie down under تحمل کردن
withstood تحمل کردن
sustains تحمل کردن
endures تحمل کردن
to bear out تحمل کردن
experience تحمل کردن
experiences تحمل کردن
experiencing تحمل کردن
undergone تحمل کردن
stand تحمل کردن
undergoing تحمل کردن
undergoes تحمل کردن
undergo تحمل کردن
endure تحمل کردن
endured تحمل کردن
bide تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to live through something چیزی را تحمل کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
stomach اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
stomachs اشتها تحمل کردن
outstand بیشتر تحمل کردن
forcing قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
adapter دوشاخهای که به وسایل با ورودیهای مختلف
containment محدود کردن
qualify محدود کردن
set out محدود کردن
stint محدود کردن
abounds محدود کردن
abounded محدود کردن
restricts محدود کردن
abound محدود کردن
stints محدود کردن
abounding محدود کردن
restrict محدود کردن
restricting محدود کردن
straiten محدود کردن
qualifies محدود کردن
delimitate محدود کردن
restrictions محدود کردن
peg down محدود کردن
limit محدود کردن
restriction محدود کردن
comports جور بودن تحمل کردن
comported جور بودن تحمل کردن
comporting جور بودن تحمل کردن
forborne دست برداشتن تحمل کردن
comport جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit چیزیرابابی صبری تحمل کردن
to suffer a loss ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
stick پیچ درکار تحمل کردن
bear تاب اوردن تحمل کردن
bears تاب اوردن تحمل کردن
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
compass محدود کردن فهمیدن
narrow محدود باریک کردن
narrower محدود باریک کردن
narrowed محدود باریک کردن
narrowest محدود باریک کردن
primary cluster تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
lobation قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
narrower محدود کردن کوته فکر
narrowest محدود کردن کوته فکر
impale محدود کردن میله کشیدن
impaled محدود کردن میله کشیدن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
narrow محدود کردن کوته فکر
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com