Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English
Persian
pit board
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
Other Matches
helped
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helps
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helped
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
help
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
helps
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
carriage control tape
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
orbital injection
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
pitman
عضو گروه کمکی
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
boarded
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
division
دسته گروه اسبهای مسابقه معین
divisions
دسته گروه اسبهای مسابقه معین
time charter
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
prompts
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
distance vector protocols
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
HTTP
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد
defense system aquisition
سیستم کسب اطلاعات پدافندی کسب اطلاعات برای دفاع
connection
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connexions
پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
solocross
مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
z buffer
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
sensitivities
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
blitz
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
heading select feature
عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
blitzing
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzes
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed
حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
drivers
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
cabs
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
driver
چوب شماره یک برای استفاده در اغاز هر بخش گلف راننده لوژ
cab
اطاقکی که روی بیل مکانیکی برای راننده سوار شده است
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
stick bridge
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
windowing
1-عمل تنظیم یک پنجره برای نمایش اطلاعات درصفحه . 2-نمایش یا دستیابی به اطلاعات از طریق پنجره
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
raptatorial
لازم برای شکار
raptatory
لازم برای شکار
hydration water
اب لازم برای ابش
named airport of departure
فرودگاه معین برای حرکت
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
quorum
اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight
نیروی لازم برای کشیدن زه
mantling
مواد لازم برای پوشش
climate for growth
شرایط لازم برای رشد
magic number
امتیاز لازم برای قهرمانی
bandwidth
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
auxiliary storage
حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
tc
اجاره دربست برای مدت معین
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
check out time
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operate
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time
زمان لازم برای تخلیه محل
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material
مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life
روشنایی برای زندگی لازم است
access time
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
product
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
cultivation
جلب محبت برای استفاده درکسب اطلاعات دانه پاشیدن تماس برای جلب و به دام انداختن افراد
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
user freindly
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
To make the necessary arrangements.
ترتیبات لازم را دادن
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
publish
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
publishes
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
to settle an a
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
drivers
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
eisa
گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
allot
معین کردن سهم دادن
allots
معین کردن سهم دادن
allotted
معین کردن سهم دادن
allotting
معین کردن سهم دادن
biases
ولتاژ معین قرار دادن
bias
ولتاژ معین قرار دادن
storage
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
canonical time unit
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
developments
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
engineered performance
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
development
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
aircraft mission equipment
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
compact
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacted
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
add
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compacting
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
proceed time
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
compacts
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
ineligibly
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
adds
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
wall board
تخته برای چوبکاری دیوار
block
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
set up
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
blocks
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocked
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
time charter
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
Viewdata
سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
range
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranged
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
ranges
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacts
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
entrance head
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compact
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
draught board
تخته شطرنجی برای بازی چکرز
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
auxiliary operation
عملیات کمکی عملکرد کمکی
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
executing
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprint
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
kickboard
تخته شنای 07 سانتیمتری برای کمک به نواموز
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
signals
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
code level
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
macronutrient
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-ups
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
multimedia
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
cycle
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycles
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
decompression table
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
cycled
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
fulham
طاس تخته نردی که برای تقلب ساخته شده
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
stringer
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
tailboard
تخته عقب گاری وکامیون برای تخلیه بار
stringers
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
mutatis mutandis
عبارت لاتینی به معنی تغییرات لازم را انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com