Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (22 milliseconds)
English
Persian
imbark
در کشتی سوار کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
Search result with all words
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
Other Matches
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
on board a ship
سوار کشتی
on shipboard
سوار کشتی
To get on board.
سوار کشتی شدن
ships
سوار کشتی شدن سفینه
ship
سوار کشتی شدن سفینه
embarkation area
محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
rigged
سوار کردن
take up
سوار کردن
rigs
سوار کردن
modulating
سوار کردن
modulate
سوار کردن
rig
سوار کردن
enchase
سوار کردن
assembled
سوار کردن
modulates
سوار کردن
assembles
سوار کردن
mounts
سوار کردن
mount
سوار کردن
assemble
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
assemble
سوار کردن قطعات
modulate
سوار کردن موج
entrain
سوار کردن کشیدن
staging
سوار کردن جا دادن
embarks
درکشتی سوار کردن
rodeo
سوار کاری کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
rodeos
سوار کاری کردن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
modulates
سوار کردن موج
embarked
درکشتی سوار کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
modulating
سوار کردن موج
install
سوار کردن جادادن
pick up
سوار کردن مسافر
take on
مسافر سوار کردن
installs
سوار کردن جادادن
assembled
سوار کردن قطعات
embark
درکشتی سوار کردن
assembles
سوار کردن قطعات
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
mounting
سوار کردن وسایل
installing
سوار کردن جادادن
set
سوار کردن جاانداختن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cavalry man
سوار در سوار نظام
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
launch
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
sailed
با کشتی حمل کردن
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
to take ship
با کشتی حمل کردن
sailings
با کشتی حمل کردن
sail
با کشتی حمل کردن
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
horse
اسب دار کردن سوار اسب کردن
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
to go for a sail
با کشتی بادی سفریاگردش کردن
cargo documentation
بارنامههای کشتی بارنامه کردن
ship
با کشتی حمل کردن فرستادن
time charter
کرایه کردن موقت کشتی
to lay one on a ship
کشتی را در بندر توقیف کردن
to outgo
حرکت کردن
[به مقصدی]
[کشتی]
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
ships
با کشتی حمل کردن فرستادن
plundrage
غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
to sail
[for]
با کشتی بادی آغاز به سفر کردن
[به]
so strike one's flag
کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
circumnavigate
دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن
stowage
حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
keels
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
keel
حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
wreck
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
to take off one
رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
wrecking
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
wrecks
لاشه کشتی و هواپیما و غیره خراب کردن
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
saluted
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salute
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
saluting
سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
kentledge
چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
interchanges
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanged
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging
مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
staging base
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com