Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
Other Matches
channel selector
انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
channelled
کانال تلویزیون
channeled
کانال تلویزیون
channeling
کانال تلویزیون
channel
کانال تلویزیون
channels
کانال تلویزیون
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interfaces
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channelled
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channels
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channel
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
channeling
1-صف تقاضای استفاده از کانال . 2-صف داده هایی که روی کانال ارسال شده اند
queues
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queued
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queueing
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
queue
1-صف تقاضای استفاده از یک کانال . 2-صف دادهای که به کانال فرستاده میشود
bed levels
نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
bra
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
bras
سرویس ابتدایی ISDN که باعث میشود دو کانال داده داده هایی چند کیلو بایتی را با یک کانال سیگنال برای کنترل سیگنال ها ارسال کنند
assignments
بخش مشخصی از یک کار
assignment
بخش مشخصی از یک کار
follow the string
وضع مشخصی نسبت به زه گرفتن
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
specific devise
زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
automatically
که بدون دستورات مشخصی کار میکند
bars
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bar
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
contour map
نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد
programmable function key
یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
merge print program
برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
interrupts
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupting
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
programs
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
secondary
سازمانی که دستیابی به اینترنت را برای ناحیه مشخصی از کشور تامین کند
program
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
case
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
formatter
سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
cases
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
basic
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
basics
بخشی از سرویس ISDN که شامل دو کانال انتقال داده است . که داده را به صورت کیلو بایت در ثانیه ارسال میکند و یک کانال کنترلی دارد که میتواند اطلاعات کنترلی جانبی را به صورت کیلو بایت در ثاینه منتقل کند
blended
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
tellies
تلویزیون
goggle box
تلویزیون
a television
تلویزیون
Goh Chok Tong
تلویزیون
telly
تلویزیون
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
closed circuits
تلویزیون مداربسته
videos
تلویزیونی تلویزیون
faceplate
صفحه تلویزیون
closed circuit
تلویزیون مداربسته
face
صفحه تلویزیون
faces
صفحه تلویزیون
TV
مخفف تلویزیون
couch potatoes
معتاد به تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
vieming screen
صفحه تلویزیون
television broadcasting station
فرستنده تلویزیون
TVs
مخفف تلویزیون
color television
تلویزیون رنگی
educational television
تلویزیون اموزشی
screen
صفحه تلویزیون
screened
صفحه تلویزیون
screening, screenings
صفحه تلویزیون
screens
صفحه تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
channel selector
سلکتورکانالهای تلویزیون
videoing
تلویزیونی تلویزیون
videoed
تلویزیونی تلویزیون
hank
طول مشخصی از نخ
[بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
televise
با تلویزیون نشان دادن
televised
با تلویزیون نشان دادن
image effect
اثر تصویر تلویزیون
cylindrical faceplate
صفحه استوانهای تلویزیون
Color films(T. V).
فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
The television flickers .
تصویر تلویزیون می لرزد
televises
با تلویزیون نشان دادن
televising
با تلویزیون نشان دادن
teleplay
نمایشنامه مخصوص تلویزیون
flaking
برفک زدن تلویزیون
flake
برفک زدن تلویزیون
simultaneous color television
تلویزیون رنگی همزمان
sequential color television
تلویزیون رنگی مرحلهای
spherical faceplate
صفحه محدب تلویزیون
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
flaked
برفک زدن تلویزیون
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
televisor
بیننده برنامه تلویزیون
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
Pythagorean cup
جام فیثاغورس
[تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Pythagoras cup
جام فیثاغورس
[تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Tantalus cup
جام فیثاغورس
[تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Greedy Cup
جام فیثاغورس
[تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
camcorders
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorder
دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
couch potato
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
screening
نمایش بر روی پرده تلویزیون
pictures
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
juicer
متخصص نور در تلویزیون وتاتر
Is there a television?
آیا تلویزیون وجود دارد؟
pictured
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture
حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
coherence
فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
screens
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
screening, screenings
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
unwatchable
[film, TV]
<adj.>
ارزش دیدن نداشته باشد
[فیلم یا تلویزیون]
pals
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
teleran
دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
air time
زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
pal
line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
UHF
محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
screened
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
snow
برفک روی صفحه تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
ntsc
Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
disc jockey
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
teleprompter
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
disc jockeys
کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
ntsc
انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
chyron
[American E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
aston
[British E]
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
hold
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
He acquired kudos by appearing on television.
او
[مرد]
با ظاهر شدن در تلویزیون جلال
[شهرت]
به دست آورد.
crt
وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke
هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
ship canal
کانال
canals
کانال
canal
کانال
channel
کانال
grooves
کانال
canal bridge
پل کانال
groove
کانال
duct
کانال
channelled
کانال
conduits
کانال
tunneling
کانال
channeled
کانال
sliding channel
کانال
cuts
کانال
tunnelled
کانال
tunnels
کانال
tunneled
کانال
tunnel
کانال
channeling
کانال
channels
کانال
conduit
کانال
cut
کانال
routes
کانال
route
کانال
canaliculus
کانال
duplex channel
کانال دو طرفه
irrigation channel
کانال ابیاری
trunking
کانال تهویه
diversion cannel
کانال انحرافی
channel switch
کلید کانال
digital channel
کانال رقمی
data channel
کانال داده
channel type
کانال تایپ
telephone channel
کانال تلفن
telephone conduit
کانال تلفن
communications channel
کانال مخابراتی
communication channel
کانال ارتباطی
feeder canal
کانال تغذیه
grade of channel
درجه کانال
mid channel
مرکز کانال
cross-Channel
برقراریارتباطومسافرت از کانال
multichannel
با بیشتر از یک کانال
y channel
کانال ایگرگ
scanner channel
کانال پیمایشگر
offtake canal
کانال گیرنده
open canal
کانال روباز
output channel
کانال خروجی
main canal
کانال اصلی
luminance channel
کانال روشنایی
quarternary canal
کانال درجه 4
instruction pipeline
کانال اطلاعات
mid channel
وسط کانال
headwater channel
کانال اباره
headrace
کانال اباره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com