English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
carom shot طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
Other Matches
cannons ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
carom ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
cannon ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
diagonal گامبرداری بطریق ضربه پا و فشارباپای دیگر
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
crosscourt shot ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
three cushion billiards بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
take croquet ضربه زدن با گذاشتن گوی خود کنار گوی حریف
away بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
bow ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bows ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowing ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
bowed ضربه از گوشه که به عقب دیوار کناره و بعد به دیوارکناره دیگر و بعد به دیوارمقابل بخورد
chap and lie پرتاب گوی و ضربه به گوی دیگر و توقف ان
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
put گذاشتن
leaving گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
mislays جا گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
infiltrating گذاشتن
places گذاشتن
take in تو گذاشتن
mislay جا گذاشتن
to trample on گذاشتن
puts گذاشتن
putting گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
to run in تو گذاشتن
leave گذاشتن
mislaid جا گذاشتن
lay گذاشتن
lays گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
misplace جا گذاشتن
letting گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
load گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
apostrophize گذاشتن
infiltrate گذاشتن
infiltrated گذاشتن
placement گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
run home جا گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
to take in تو گذاشتن
let گذاشتن
placements گذاشتن
placing گذاشتن
loads گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
place گذاشتن
lets گذاشتن
infiltrates گذاشتن
mortgaging گرو گذاشتن
embeds کار گذاشتن
put on rudder سکان گذاشتن
impignorate گرو گذاشتن
bank در بانک گذاشتن
put out to interest به بهره گذاشتن
set down بزمین گذاشتن
mortgages گرو گذاشتن
regulater قاعده گذاشتن
put aside کنار گذاشتن
to sell by a بمزایده گذاشتن
point نوک گذاشتن
putting a condition شرط گذاشتن
put up to auction به مزایده گذاشتن
to set by کنار گذاشتن
to put a way کنار گذاشتن
price قیمت گذاشتن
prices قیمت گذاشتن
to lay it on with a trowel کار گذاشتن
expose بی پناه گذاشتن
to lay aside کنار گذاشتن
to lay anegg تخم گذاشتن
to keep in d. امانت گذاشتن
to have the heels of any one کسیرادردوعقب گذاشتن
to leave a margin حاشیه گذاشتن
to leave off کنار گذاشتن
fixes کار گذاشتن
Welsh کلاه گذاشتن
to set a trap تله گذاشتن
to put by کنار گذاشتن
respects احترام گذاشتن به
to make a for دردسترس گذاشتن
shutters پرده گذاشتن
space فاصله گذاشتن
spaces فاصله گذاشتن
exposes بی پناه گذاشتن
to hang up معوق گذاشتن
exposing بی پناه گذاشتن
to put up forsale بمزایده گذاشتن
salve ضماد گذاشتن
to put up to a بمزایده گذاشتن
enveloped درلفاف گذاشتن
trace اثر گذاشتن
traced اثر گذاشتن
traces اثر گذاشتن
to beat back عقب گذاشتن
to call for tenders بمناقصه گذاشتن
envelops درلفاف گذاشتن
to hand down بارث گذاشتن
to grow in years پابسن گذاشتن
vanes پر گذاشتن به تیر
vane پر گذاشتن به تیر
to put in pledge گرو گذاشتن
to put to contract بمناقصه گذاشتن
envelop درلفاف گذاشتن
enveloping درلفاف گذاشتن
mortgage گرو گذاشتن
hypothecate به رهن گذاشتن
legate بارث گذاشتن
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
flyblow تخم گذاشتن
fused سیم گذاشتن
fused فتیله گذاشتن در
fuse سیم گذاشتن
fuse فتیله گذاشتن در
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
legates بارث گذاشتن
hang-ups معوق گذاشتن
hypothecate گرو گذاشتن
overrules کنار گذاشتن
hold in respect احترام گذاشتن به
high tender به مزایده گذاشتن
hand down به ارث گذاشتن
overruled کنار گذاشتن
overrule کنار گذاشتن
grow a beard ریش گذاشتن
hang-up معوق گذاشتن
put in pledge گرو گذاشتن
give as a pledge گرو گذاشتن
emplace کار گذاشتن
hatches تخم گذاشتن
salute احترام گذاشتن
lay کار گذاشتن
lays کار گذاشتن
cleck تخم گذاشتن
saluted احترام گذاشتن
salutes احترام گذاشتن
saluting احترام گذاشتن
exceed عقب گذاشتن
exceeded عقب گذاشتن
exceeds عقب گذاشتن
begueath به ارث گذاشتن
coop درقید گذاشتن
cupel در بوته گذاشتن
hatched تخم گذاشتن
hatch تخم گذاشتن
fix کار گذاشتن
bench نیمکت گذاشتن
pledging رهن گذاشتن
pledges رهن گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com